-
سیل اشک
چهارشنبه 20 فروردین 1404 23:12
کاشکی آهنگ عمو نوروز-شهرام ناظری عزیزدلم رو گوش نمیدادم.. حالا از اینهمه گریه نمیدونم چیکار کنم.چقدر غمگینه و درد داره توش :(((( .. پ.ن : مخصوصا اونجایی که میگه آی عمو نوروز..آی عمو نوروز..حال خوشت کو؟دایره و دنبک عاشق کشت کو.. (گریه ی زیاد..گریه ی خیلی زیاد) میشه یه روزی ایران رو دوباره خوشحال ببینیم؟ خیلی همه چیز...
-
عنوان نداریم.
چهارشنبه 20 فروردین 1404 09:33
پس من کی میتونم یه میمون رو ببینم و بغلش کنم؟ :( انقدر محکم اخم کردم از دیشب که احساس میکنم دیگه نمیتونم اخمامو از هم باز کنم!! امروز میرم اون کلینیکی که تعریفشون رو شنیده بودم!ببینم شرایط اتاق بازیشون چجوریه.. خیر باشد.
-
چرا واقعا؟
سهشنبه 19 فروردین 1404 21:23
من اگه یه روزی خدا رو ببینم،حتما ازش میپرسم که چرا افسار زن ها رو دادی دست چهارتا هورمونِ عوضی؟اونم هر ماه!اونم یک هفته قبل از فرو ریختنِ دیواره ی مذکور! امروز که توی اتوبان داشتم برمیگشتم،یه گربهه بهش ماشین زده بود و مرده بود.تا برسم خونه،برای اون گریه کردم. وقتی که پی ام اس باشم،گوشه گیر تر از همیشه میشم.بی حوصله،بد...
-
اعصاب پولادین یا همچین چیزایی؟
سهشنبه 19 فروردین 1404 16:37
اومدم برای چکاپ پلاک ثابتِ ارتودنسیم. ارتودنسی..اَه. این بلای خانمان سوز! چه خوب که تموم شد.همیشه ی خدا دهنم زخم بود. بعد از مدرسه مستقیم اومدم.بدو بدو رفتم توی دستشویی و مسواک زدم.خب زشت بود اینهمه چیز میز از صبح خوردم،بعد با همون دهن بگم اَاَاَ..و دکتر محتویات دندونام رو ببینه :دی فقط نمیدونم چرا خمیر دندونم این مزه...
-
میو
شنبه 9 فروردین 1404 16:04
پسر من واقعا مثل گربه هام! یه گربه ی بد قلق.. مثلا الان متوجه شدم که هنوزم این عادت با من هست و تا کسی رو از نزدیک نبینم و باهاش هم صحبت نشم،اون چه که واقعا هستم رو نشونش نمیدم و هی دلم میخواد برم از دور روی یه بلندی بشینم و تماشا کنمش تا اخلاقاش دستم بیاد! تازه احتمالا دمم رو هم تکون بدم..میدونی؟یه جورایی میرم توی...
-
دسته به دسته
شنبه 2 فروردین 1404 18:49
دو نوع آدم آروم وجود داره نوع اول: آدم آرومی که بیشتر باعث می شه دق کنی. چون بیخیاله. مثلا اگه یه بحثی پیش بیاد یا اتفاقی بیفته این آدم فقط وایمیسته نگات می کنه. گوش می ده ولی عکس العملی نداره. چه بسا یه لبخند هم گوشه ی لبشه و آخرشم کار خودشو می کنه. این آدما آینه ی دق هستن. نوع دوم آدم آرومیه که خیلی اهمیت میده ولی...
-
تیک ایت ایزی
شنبه 11 اسفند 1403 22:39
امروز شاگرد کوچولوی 8 ساله م،شیرکاکائوش ریخت روی گوشیم.بخاطر این که بدنه ی شیرکاکائو رو خیلی فشار داده بود و وقتی گذاشتش روی میز، یهویی تپلی شد بدنه ش و مثل دوغ گازدار،محتویاتش ریخت بیرون.برگشت با یه ترس زیاد نگاهم کرد و گفت تیچر ببخشید و هول شده بود. بهش گفتم عه امیرحسین!چه اشکالی داره..ریخت دیگه.بیا پاکش کنیم با...
-
:)
سهشنبه 7 اسفند 1403 17:58
نشستم منتظر مامان و بابا که بیان.. در نا امید ترین حالتِ ممکن هستم. هیچ راهی ندارم.. همه جا تاریکه.. همه چی خرابه.. انقدر فشار بوده این مدت روم،مخصوصا امروز، که دلم میخواد چشمام رو ببندم و همینجا بخوابم.. دیگه نمیتونم و نمیخوام اصرار بیهوده کنم… در شل ترین حالت ممکن قرار میگیرم… هرچی شد شد. میدونم که هرچی بشه،خِیره…
-
عروسیه روبوسیه
سهشنبه 30 بهمن 1403 22:04
چقدر همه چی عجیب شده..چقدر روابط پیچیده شده! چرا آدما اینطوری میکنن واقعا؟چتونه؟یه دو دقیقه با سیاست هایی که از اینستاگرامی ها یاد میگیرن توی روابطتون جلو نرید شاید خوشتون اومدا ! :/ حالا همه هم نه.بعضیا منظورمه. ................... دیشب مهمونی بودیم.خیلی خوش گذشت.یه محفل دوستانه ی گرم و قشنگ.خونه ی دوست پسر مریم،به...
-
دریم لند
شنبه 27 بهمن 1403 00:59
من دارم توی یه ایران خیالی زندگی میکنم و اینطوری میتونم که میتونم ادامه بدم. :)
-
اه اه
شنبه 27 بهمن 1403 00:57
مهمونیِ چندش سالگرد ازدواجِ چندش حرفایِ چندش اه اه چندش
-
explosion
شنبه 27 بهمن 1403 00:48
من آدم قوی ای هستم. یعنی قابلیت کش اومدن رو دارم. دیدین بچه تو شکم مامان بزرگ میشه، شکم مامان هم کش میاد؟ منم می تونم میزان غم زیادی رو توی خودم نگه دارم و کش بیام و نترکم. یعنی اصلا ناراحت هم نباشم. گاهی این کش اومدنم به نهایت خودش می رسه و من می ترکم. اونوقت غم توی بدنم آب میشه و از چشمام می ریزه بیرون. دوباره خالی...
-
the flu
چهارشنبه 24 بهمن 1403 13:14
یک عدد گلی سرما خورده می نویسه براتون. توی کلاس دیدم تنم واقعا درد می کنه و ترسیدم شب بدتر بشم، به مامانم اس ام اس دادم گفتم بعد از کلاسام میرم دکتر.گفت صبرکن بابا باهات بیاد،ولی گفتم نه. از تنهایی دکتر رفتن بدم میاد.گریه م میگیره.. :دی ولی خب رفتم دیگه.دست بزنید برام.البته قبلا هم رفته بودم.حالا میتونید دست هم نزنید...
-
تف
سهشنبه 23 بهمن 1403 16:19
از دلتنگی دارم شرحه شرحه میشم..پی ام اس هم هستم..یه گریه ی شدید دارم. اه :((((
-
ایمَجینیشن
سهشنبه 23 بهمن 1403 09:25
از بازی "تصور کردن" لذت می برم. مثلا تو تابستون زیر آفتاب میشینم یا دراز می کشم، عینک آفتابی می زنم و آب پرتقال می خورم و تصور می کنم کنار دریام و دارم آفتاب میگیرم.شاید بگین در واقعیت هم میشه این کار رو کرد؟بله میشه ولی یه عالمه باید تا جنوب برم و یه جزیره ی دنج رو پیدا کنم.تازه تابستون اگر برم دریای...
-
بخدا!
دوشنبه 15 بهمن 1403 20:26
از یه کانال با یه کانال دیگه آشنا شدم. بعد از ا ون کانال به یه کانال دیگه. و همینجووووور کانال تو کانال تا اینکه دیدم یه سریا دارن راجع به اینکه چگونه یه دختر، مخ دوست پسرشو بزنه حرف می زنن. البته اصطلاحی که به کار می بردن " لاس زدن" بود. ولی منظورشون این بود که یه جوری مخ طرفو بزنیم که حالا که با ما دوست...
-
لطیف
دوشنبه 15 بهمن 1403 14:22
بنشین سروِ روانم بنشین بنشین راحت جانم بنشین بنشین مونس دیرینه ی من بنشین تازه جوانم بنشین بنشین مایه ی آشفتگی ام بنشین امن و امانم بنشین بنشین حاصل و محصولِ دلم بنشین جان و جهانم بنشین «فیض کاشانی» ….. چقدر قشنگ و لطیف! بغضی شدم.. فکر کن یکی رو انقدر دوسش داشته باشی که بهش بگی “حاصل و محصولِ دلم” عاخّی… :)
-
هیس
جمعه 12 بهمن 1403 23:24
اگه برمیگشتم به چند سال پیش، دقیقا مثه امشب رفتار می کردم. حماقت طرف رو با سکوت جواب می دادم. من به خاطر چند سال پیش خیلی پشیمونم اما مطمئنم چند سال دیگه وقتی به امشب فکر کنم از خودم خوشم میاد.
-
Mooo
جمعه 12 بهمن 1403 20:38
-عه گیاهخوار بودی؟ +بله نزدیک به یک سال. -یعنی علف میخوردی؟هااااار هااااار هاااار زهرمار! آدمِ بی شعور بی مزه..
-
دو
پنجشنبه 11 بهمن 1403 11:21
در حالی که باید تا دو ساعت دیگه ناهار بخورم و از خونه بزنم بیرون،هنوز نه کوله م رو بستم،نه دوش گرفتم و نه صبحانه خوردم.. کاشکی بنجنبم واقعا.. لاوان قشنگم.لطفا اغوشت رو برام باز کن که دارم پر میکشم به سمتت..
-
گلی شرلی
چهارشنبه 10 بهمن 1403 12:23
با قسمت پنجم آنه شرلی گریه کردم. وقتی ماریلا قبول کرد که آنه شرلی رو به فرزندی قبول کنن، آنه شرلی خیلی خوشحال شد و تصور کرد توی یه گل دراز کشیده. دلم سوخت چون از اینکه به فرزندی قبول شده خوشحال بود. با اینکه خیلی هم چیز ناراحت کننده ایه. وقتی یه ادم تو شرایط بده، می تونه از یه موضوع تلخ یا کوچیک هم لذت ببره.. . . غم...
-
یه دهن بخون
دوشنبه 8 بهمن 1403 23:27
آخر کلاس نوجوان(پسرا) یکی گفت تیچر میشه یه کم فارسی حرف بزنی ببینیم صداتون موقع فارسی حرف زدن چطوریه؟ من فارسی گفتم: چی بگم؟ گفت وااااای خیلی خوب بود. بازم بگید:)))))) خوشبختانه زنگ خورده بود و من اومدم بیرون!
-
:(
جمعه 5 بهمن 1403 23:25
کنسرت میقام :( کنسرت شهرام ناظری عزیزم..
-
ماچ
پنجشنبه 4 بهمن 1403 20:08
حالا که اینجا نشستم و دارم از تنهایی و سکوت لذت میبرم،مدام با خودم میگم خدایا..خدا جونم..من یک سومِ همین رو میخوام ازت.بخدا با یک سومش هم کارم راه میفته..میشه ازم دریغش نکنی؟ قربونت میرم.. باشه؟ :) بوس :*
-
شرلوک عزیزم در حاشیه
دوشنبه 10 دی 1403 19:21
اصلا از کانن دویل انتظار نداشتم که اینجوری بنویسه. حالا درسته که آخرش یه کم هیجان داشت ولی واقعا در مقایسه با کتابای دیگه ش این یکی افتضاح بود :| اولا که شرلوک هولمزش کم بود. همش بقیه بودن. بعدشم خیلی مسخره یهو وسطش اومد یه داستان دیگه رو تعریف کرد و بعد چسبوند به داستان اولیه. حالا درسته تو کتاب "اتود در قرمز...
-
:|
یکشنبه 9 دی 1403 18:55
من الان خیلی خوشحالم.همینطوری الکی. یه کم استرس دارم چون یادم نیست که همه نمره ها رو دادم به اموزشگاه یا نه. ولی خوشحالم. یه کمم دلم برا خودم می سوزه. نه الان که فکر می کنم میبینم دلم خیلی برا خودم می سوزه. . . بفرما! دیگه خوشحال نیسم. . .
-
کنترل تا به کجا؟
چهارشنبه 5 دی 1403 00:25
باورم نمی شه! باورم نمی شه می تونم در حین عصبانیت اینقدر نایس برخورد کنم و تن صدام جوری باشه که انگار همه چی حله و روی موجای مکزیکوییم.
-
نمیگم
شنبه 24 آذر 1403 18:37
قرار بود یه پست خیلی غمگین بذارم. تا آخرم نوشتمش. یعنی نوشتم که چی فکر می کنم. حداقل فکرای امروزم. در این حد که بگم ... نه ولش کن. خلاصه خیلی پست افتضاحی بود. بیخیالش شدم.
-
از دیشب تا امروز
سهشنبه 29 آبان 1403 02:21
دقت کردم،وقتایی که مهربونی میکنم،خیلی خوشحال ترم و حس بهتری دارم. نمیخوام مثل آدمای دور و برم باشم..نمیخوام مثل آدما فکر کنم که نباید مهربونی کرد؛نمیخوام بدی آدما رو بگم..دوست دارم چشمام فقط خوبیا رو بگه،گوشام فقط خوبیا رو بشنوه و لبهام فقط از خوبی ها حرف بزنه … امشب یه آدمی اعصابم رو خیلی خورد کرد و دلم رو خیلی...
-
گزیده ی خبر ها
پنجشنبه 24 آبان 1403 16:30
اینستاگرام بهم حالت تهوع میده! انداختمش توی تَه ترین پوشه ای که توی گوشیم دارم. روزی ده دقیقه شاید بیشتر ازش استفاده نمیکنمژ تو.ییتر هم همینطور.اونم در حد ده دقیقه اینطورا.. …. دارم فکر میکنم کانسیلر عجب اختراع خوبیه! آدمو خوشگلتر میکنه. …. همه از خونه رفتن بیرون و کلیدای من رو هم اشتباهی بردن، حبس شدم توی خونه و...