-
خوشحالم
شنبه 9 دی 1402 01:29
کتاب نشانه ی چهار شرلوک هولمز عزیزم رو هم تموم کردم ولی اتود در قرمز لاکی رو خیلی بیشتر دوست داشتم. اتود در قرمز لاکی رو دیگه ندارم.چون با شایان سر بازی استقلال شرط بسته بودیم و من باختم؛قرار بود براش کتاب بخرم؛اما تصمیم گرفتم از کتابای خودم بهش بدم.خیلی خوشحال شد و خیلی خوشش اومد.از اون نوشته ای هم که لای کتاب گذاشته...
-
کوفت
سهشنبه 5 دی 1402 19:10
گفت بعد از کریسمس میاد ایران. وای.اصلا دلم نمیخواد ببینمش.ولی قطعا بخاطر حضورش مهمونی گرفته میشه.کاشکی میشد نرم. اَه.
-
ای بابا
یکشنبه 3 دی 1402 21:41
من از اینکه آدما تو خیابون آشغال بریزن متنفرم. یعنی واقعا ناراحت می شم. برا همین تصمیم گرفته بودم که از این به بعد اگه دیدم کسی آشغال ریخت، اول به قیافه ش نگاه کنم و اگه بهش نمیومد که اهل دعوا باشه بهش بگم که آشغالو برداره :)) امروز با مامان و خاله م بیرون بودم که دیدم یه پسره (شاید دو سه سالی از من کوچیکتر) پوست پفک...
-
در نتیجه
یکشنبه 3 دی 1402 21:36
دلم میخواد برگردم بلاگفا! خب بلاگفا و بلاگ اسکای خیلی تفاوت دارن! مثلا اینجا خیالت راحته که نوشته هات قرار نیست بپره،در صورتی که بلاگفا خیلی سابقه ی بدی در این زمینه داره. اینجا آقایون بیشتر از خانوما حضور دارن. توی بلاگفا راحت تر میشه وبلاگ های مختلف رو خوند(انگاری!) و راحت تر آدم دوست پیدا میکنه. ولی نه! همین جا...
-
واقعی!
پنجشنبه 23 آذر 1402 22:57
خیلی خوابم میاد اونقد که حال ندارم بخوابم
-
خیلی زیاد
پنجشنبه 23 آذر 1402 20:52
مدل! همه چیز به مدلِ آدما برمیگرده.. مدلِ من خیلی فرق میکنه. میدونی چی میگم؟ اره دیگه همین خلاصه.
-
تولدم مبارک
چهارشنبه 22 آذر 1402 12:13
خب تصمیم گرفتم امروز خوشحال باشم. با فکر به این که زمستون داره از راه میرسه و زمستون سه تا اتفاق خیلی خوب داره که باعث میشه یکی از قشنگ ترین فصل های سال باشه.بله من زمستون رو از همه ی موقع ها بیشتر دوست دارم. بله بهرحال؛باورتون میشه وقتی که دی ماه بشه،بعدش میشه بهمن و بعدش اسفند و تولدِ من؟تولدِ جیگر طلای خودم میخوام...
-
عشق
چهارشنبه 22 آذر 1402 12:08
امروز به سرم زد یه سری تحقیقات انجام بدم درمورد عشق!گفتم بذار ببینم اصن عشق چی هست.. خب اینم شد نتایج تحقیقاتم.بله؛ اهم اهم. عشق سه تا عامل داره. منظورم اینه که شما باید دارای سه ویژگی باشید تا بهتون بگن عاشق و اگه یکی از این ویژگی ها نباشه، عاشق نیستید. ویژگی اول صمیمیت هست. حالتیه که به اون آدم از خصوصی ترین...
-
گاو
سهشنبه 21 آذر 1402 12:17
تقصیر خودمه. تقصیر خوده خرم. خود بیشعور احمق خر نفهمم. همش فیلم فیلم فیلم.... خجالتم نمی کشه. دختره ی احمق بیشعور نفهم خر. همش تقصیر خودمه. حالا هزار بار از این کوچه برو. وقتی ته ش بن بسته... تو هزار بار دیگه م برو.احمق. حالم از خودم بهم میخوره از ساعت 3.07 نصفه شب هم همینطور. از وبلاگم و از اسم گندم،از چیزایی که توش...
-
…
سهشنبه 21 آذر 1402 12:10
میشه که یه روز اندازه یه ثانیه باشه و یه ثانیه اندازه یه روز باید تو موقعیتش باشی
-
کارای خوب
دوشنبه 20 آذر 1402 12:56
عاشق اینم که موقع سریال دیدن،بیسکوییتِ تُرد یا چوب شور بخورم.خیلی خوش میگذره اینطوری. دارم روی صلح کار میکنم.صلح خودم با خودم،صلح خودم با اطرافیانم و کلا همه چی. من آدمی ام که هر از گاهی مسیرم رو گم میکنم و سر در گم میشم.اینجور موقع ها به یه رفیقی نیار دارم که کمکم کنه دوباره بیام توی راهی که بودم.انگاری نیاز دارم یکی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 آذر 1402 19:12
دلم نمیخواد درمورد خودم با کسی حرف بزنم. اصلا دلم میخواد حرف نزنم. دلم میخواد دراز بکشم و به اون قسمت از کمدم نگاه کنم یه گوشه ش ترک خورده.نگاه کردن به اون قسمت باعث میشه به هیچی فکر نکنم. از دست بابا خیلی ناراحتم چون دو روزه منو مسخره ی حودش کرده!هی میخوام برم سنتورم رو بگیرم هی میگه نه من میرم میگیرم.خب برو دیگه!هی...
-
خسته ام
شنبه 18 آذر 1402 16:22
اونقدر احساس تنهایی میکنم که گاهی حس میکنم توی یه سیاهچاله ی عمیقم. دلم میخواد انقدر زور نزنم برای قوی بودن،برای قوی موندن.کاشکی یکی بود که بیاد زیر بازوهام رو بگیره و بگه من کمکت میکنم،پاشو با هم راه بریم.
-
احمق
شنبه 18 آذر 1402 15:46
احساس میکنم همه ی اون چیزایی که یه عمر فرار میکردم ازشون،دارن به سمتم هجوم میارن. کاشکی چیزایی رو بلد بودم که الان این احساس ها بهم دست نده. کاشکی میتونستم پازل زندگی رو یه جور دیگه بچینم. کاشکی تا میام به درست شدنِ یه چیزی دل ببندم،خراب نشه. کاشکی انقدر ساده و احمق نبودم. کاشکی اینطوری نبودم.. کاشکی. از خودم متنفرم.
-
لوبیا خانوم؟
جمعه 17 آذر 1402 23:45
امشب خیلی خوشحالم و خیلی احساس خوشبختی میکنم. ثانیه به ثانیه ی امروز رو دوست داشتم و ازش لذت بردم. همه ی امروز به این فکر میکردم که چقدر خواهر داشتن خوبه و چقدر ما با هم خوشحالیم.چقدر با هم خوش میگذرونیم و چقدر میخندیم!دعوا میکنیم و بدون این که عذرخواهی کنیم،دوباره دلمون میخواد با هم حرف بزنیم.چقدر خوشحالم که تمام...
-
شلوغ پلوغ
پنجشنبه 16 آذر 1402 23:54
شب بخیر نگفتم و در اتاقم رو بستم. حتی صورتم رو هم نشستم. فقط مسواک زدم به زور و برای پیشی خانوم غذا ریختم.اون بیچاره چه گناهی کرده که من حوصله ندارم؟من وظیفه دارم اب و غذا و خاک تمیزِ اون رو براش اماده کنم،چون من خواستم اونو بیارم خونه،پس در برابرش مسئولم. موهام آشفته س.ولی بامزه س. اتاقم دوباره شلوغ شده.هر وسیله ایم...
-
مچالگی
پنجشنبه 16 آذر 1402 21:26
-
شرلوک جونم
پنجشنبه 16 آذر 1402 15:28
5 دقیقه مونده تا کلاس دومم شروع بشه.کلاسای 45 دقیقه ای خیلی خوبن.زود تموم میشن. البته گاهی هم خیلی دیر میگذرن. کلا امروز خسته ام و از صبح با سردرد خیلی بدی بیدار شدم که همچنان ادامه داره. توی نیم ساعتی که بین کلاسام فاصله بود،شرلوک هولمز عزیزم رو خوندم و میخوام بگم جذابیتش 100/100 هست :) یعنی دلم میخواد این کلاسم تموم...
-
با اینا زندگیمو سر میکنم
چهارشنبه 15 آذر 1402 20:13
وقتی با ادمای دیگه درمورد ناراحتیات حرف نزنی،کمتر ناراحت میشی و ته نشین میشه همشون. وقتی یاد بگیری فقط خودت و خودت و خودت و خودت هستی که میتونی به خودت کمک کنی و نیازی به هیچ کسی نداری،اونوقت تحمل کردن برات راحت تر میشه. امروز اقای پست چی کتابم رو اورد و 5 صفحه ازش رو خوندم و نمیتونم بگم چه چیزیه لامصب.عسله :دی الانم...
-
چندتا چیز
چهارشنبه 15 آذر 1402 09:38
دیشب هم بد خواب شدم و رفتم توی هال خوابیدم.خوابای بد میدیدم. صبح با صدای مامان و بابا که سعی داشتن اروم با هم حرف بزنن چشمام رو باز کردم.درمورد من حرف میزدن.دلم براشوع ضعف رفت. تا اینستا رو باز کردم،عکس مراسم نامزدی دوست دوران باشگاه والیبالم رو دیدم.دلم پر از شکوفه شد و براش دعا کردم انتخابش درست باشه و خوشبخت بشه....
-
چکیده
سهشنبه 14 آذر 1402 09:43
شما اگر یه سری کارا رو نکنید و همش مثل همیشه زندگی کنید،اگر کتاب نخونید و مهارت های جدید یاد نگیرید،کم کم تبدیل به یک آدمِ حوصله سر بر میشید و آدمای حوصله سر بر اصلا گزینه ی مناسبی برای در ارتباط بودن نیستن.حداقل برای من که اینطوره. چرا کتاب جدیدم رو نمیاره این آقای پستچی؟
-
حرف دارم
سهشنبه 14 آذر 1402 09:25
اصلا مهم نیست چه زمانی کاری رو شروع میکنید.مهم اینه جوری شروع کنید که انگار خیلی وقته توی اون کار هستین.میشه توی یه مدت کم،اندازه ی کسی که چند ساله کاری رو برای سرگرمی انحام داده یاد بگیرید.حتی خیلی بیشتر.کافیه به دور و برتون نگاه کنید و ببینید چند هزااااار نفر ول معطلن! اون وقته که میفهمین هیچَم دیر نیست.هیچَم عقب...
-
لذت ابدی
یکشنبه 12 آذر 1402 23:34
من خیال پردازِ خیلی ماهری ام. اصلا عاشقِ بازیِ خیالم. بازیش اینطوریه که دراز میکشی و چشمات رو میبندی و بعد،هرچیزی که دلت میخواد رو تصور میکنی و از این دنیا رها میشی.وقتی دیگه خیلی حرفه ای بشی،با چشم های باز هم میتونی خیال پردازی کنی!یا وقتی یکی داره صحبت میکنه و تو حوصله ت از حرفاش سر رفته،میتونی تصور کنی؛هرچیزی که...
-
نصایح گندم
یکشنبه 12 آذر 1402 21:45
فقط برای چیزی تلاش کنید که امید داشته باشید بهش. یعی مثلا اگر یک چیزی خراب شده،الکی براش تلاش نکنید؛چون به مرور هم سلامت روانتون رو از دست میدین و هم سلامت جسمتون رو. در ضمن،جایی تلاش کنید که متوجه تلاشتون بشن و قدردانتون باشه.(اگر نمیدونید،به پستی که درمورد قدردانی سخنرانی کردم مراجعه کنید ) خلاصه که همین.آفرین.
-
جذاب لعنتی
یکشنبه 12 آذر 1402 09:17
آقا صبح زود بیدار شدن خیلییی چیز خوبیه! مثلا من امروز 6:30 بیدار شدم.طبق چیزی که توی برنامه ی امروزم نوشته بودم،اول خودم رو بغل کردم؛محکمِ محکم و بعد به خودم یاداوری کردم که چقدر خودم رو دوست دارم.بعدش پرده ی اتاقم رو زدم کنار و رفتم آشپزخونه.پیشی خانوم برای اولین بار(منظورم اینه که خیلی کم این کار رو انجام میده)،دوید...
-
مرگ آرزو
شنبه 11 آذر 1402 21:13
یک سری احساس هایی در من از بین رفته یا شایدم هنوز از بین نرفته ولی داره کمرنگ میشه.دوتا احساس هستن!دوتا احساسی که همیشه در خودم حسشون میکردم و آرزوم بودن.حالا اما نمیتونم بهشون فکر کنم.اصلا نمیتونم. یک جایی در ضمیر ناخودآگاهم پر از تلاطم شده و در جدالم با خودم. نمیدونم.بهتره که همینطوری بهش بی توجه بمونم فعلا. +یه...
-
آدمای عجیب
شنبه 11 آذر 1402 21:09
وایت چاکلت خوردم امشب و یکم سنگینم کرد.البته نصفش ریخت روی صندلی ماشینم و گندکاری شد و مجبور شدم حسابی تمیزش کنم.ولی احتمالا دوباره دلم نخواد وایت چاکلت بگیرم چون یدونه ش برای من به تنهایی سنگینه. امروز توی آموزشگاه یه مامانه اومده بود و سر یکی از همکارا فریاد میکشید!فریادِ واقعی ها!یعنی جیغ میزد تقریبا.یارو دیوونه س...
-
بزرگترین ارزوی زندگیم
جمعه 10 آذر 1402 23:09
درسته ایرانی بودن و شرایط کشور ناراحتم میکنه،ولی حداقل خوبه که چینی نیستیم! چون اونا هیچ ارتباطی با دنیای بیرونشون نمیتونن داشته باشن..چون همه چی اونجا ممنوعه و خیلی کنترل میشن و فقط میتونن از اپ های خودشون استفاده کنن. امشب سوشی خوردم و خیلی خوشحالم. همه ی بچگیم ارزو داشتم که یه خواهر داشته باشم و مامان و بابام هم...
-
مجیک
جمعه 10 آذر 1402 00:35
دارم تمرین میکنم تا بدون نگاه کردن به کیبوردم،تایپ کنم.من خیلی سریع میتونم تایپ کنم،اما در نود و نه درصدِ مواقع دارم به کیبوردم نگاه میکنم که این کار غلطیه.قبلا یه سایتی داشتم که باهاش تمرین تند تند تایپ کردن انجام میدادم!ولی الان گمش کردم.شما میدونین کدوم سایت بود؟ و بعلهههههه!بدون این که به کیبوردم نگاه کنم،همه ی...
-
گندم روی منبر می رود 3
جمعه 10 آذر 1402 00:30
نمیدونم این حرفم چقدر پایه ی علمی داره و یا چقدر درسته!اما فکر میکنم ویژگی مثل کنجکاوی رو میشه تقویت کرد توی آدم بزرگا. وقتی که ما کوچولوییم،این وظیفه ی پدر و مادرمونه که قوه ی کنجکاویِ ما رو تحریک کنن و بیدار نگهش دارن.با بازی ها،کتاب خوندن ها و کارای خلاقانه ی دیگه ای که اینجا جاش نیست بگم. ولی متاسفانه خیلی از پدر...