Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

کاربرد مهمه

امشب برای خودم چندتا لباس خریدم اما کفش نخریدم.یه عالمه از راه رو رفتیم و رسیدیم به همون مغازه ی مورد نظرم،اما پشیمون شدم.چون یادم اومد باید دنبالِ «کاربرد» باشم! خیلی فکر کردم و جا کفشی خونه رو با خودم مرور کردم و دیدم واقعا کاربرد این کفشِ جدید چیه برام؟وقتی دیدم جوابم «هیچی»ئه،پشیمون شدم و به مامان اینا گفتم نمیخوام،نخریدم و برگشتیم خونه

اما از شهر کتاب،برای چندتا از آدم های مهم و عزیز زندگیم کارت پستال خریدم.برای مامان،بابا،انار،بیبی،خانوم گردالی،پری و مریم. برای بیبی و انار،عیدی هم خریدم.دوتا کتاب خریدم که انقدر دوسشون دارم،شیطونه میگه ندم بهشون و دست خودم بمونه..هاها.

دیگه این که آرومم،خوشحالم و راضی ام.

خدایا شکرت.

راستیییی! امروز ۱۰ دقیقه چرخ زدم. شُکر..شُکر…شُکر.

شب‌بخیر.

تشکرمندم

خیلی جالبه!

دیگه دلم نمیخواد از ایران برم.میخوام بمونم همینجا.من مالِ همین خاکم؛دلم میخواد همینجا بمونم.دلم نمیخواد دور بشم ازش.

خیلی هم خوشحالم که داره عید میشه..دل توی دلم نیست که هفت سین بچینیم.

من هنوزم دارم کادوی تولد میگیرم؛امروز دوتا کادوی دیگه گرفتم.یاهاها.

من خیلی شاکر و راضی ام.خدایا شکرت بابت همه چیز.

مبارک مبارک

امسال اولین سالیه که دارم ثانیه ها رو میبلعم.لمسشون میکنم و هر ثانیه رو زندگی میکنم.چون امسال من برنده شدم.برنده ی بازیِ زندگیِ خودم.امسال یاد گرفتم آهستگی چیه و چطوریه؟امسال تمرین کردم که آهسته باشم.

همیشه توی زندگیم شنیدم که میگفتن«تو چقدر عجولی!» ولی تهه دلم میدونستم که عجول نیستم؛یه چیزی در من بود که درست نبود.من همیشه میخواستم آروم باشم؛آهسته باشم و بتونم از دَم،لذت ببرم.هیچوقت تاحالا نتونسته بودم و همیشه یک چیزی درونم باعث میشد بی‌قرار و عجول باشم.

اما امسال رفتم دکتر و داروهایِ اضطراب رو برام تجویز کرد.آهستگی رو یاد گرفتم و جمعه ها،رفتم به عزیزترین کلاسی که همه ی زندگیم دنبالش بودم.چرخ زدن رو یاد گرفتم،چرخیدم،رها شدم،بغض کردم و رسیدم به اون حالی که همیشه میخواستم.یاد گرفتم از موسیقیِ سکوت لذت ببرم.حالا میتونم در حالی که یه نوشیدنی گرم توی دستمه،بشینم و به سکوتِ خونه گوش بدم و ازش لذت ببرم.

کتاب های خیلی خوبی خوندم امسال.آدم هایِ اشتباه از زندگیم حذف شدن،دوستای خیلی بهتری پیدا کردم و برای اولین بار توی زندگیم کمپ کردن رو امتحان کردم و بالاخره فهمیدم این همون مدل سفریه که همیشه دوست داشتم و دلم میخواسته.توی رابطه ای اَم که توش آرامش دارم و خوشحالم.و خلاصه،دومینو های زندگیم،دارن مرتب و پشت سر هم،تق تق تق،دونه به دونه میفتن و من از دیدن حرکتشون لذت میبرم.

مثل همیشه،قبل از تولدم،زیاد مرور میکنم سالی رو که گذشت.میخوام ببینم دستاوردم چی بوده؟چیکار کردم؟آیا واقعا بزرگ تر شدم یا همون سنی رو دارم که سال پیش هم داشتم؟

و بله.من امسال بزرگ تر،پخته تر و دانا تر شدم..

خیلی خوشحالم دیگه.

باشه؟

تولدم مبارک.

شُکر

عیشَم مدام است از لعلِ دلخواه

کارم به کار است الحمدُللّه

«حافظ»

…..

هرچی بیشترچرخ میزنم،بیشتر آروم میشم.اینطوری که دلم میخواد مدام چرخ بزنم..

کامم رو از دنیا گرفتم امسال.

۴ روز دیگه تولدمه.اما تولدِ من،امسال ۴ اسفند بود. ۴ اسفند که چرخیدم و به پهنای صورت،ناخودآگاه اشک میریختم..۴ اسفند که چرخیدم و استادم گفت «مبارکت باشه»..من همون روز متولد شدم.

امسال حس و حال خیلی عجیبی دارم.نمیتونم خوب وصفش کنم.فقط میتونم با همون بیت حافظ که اول پستم نوشتم اینو بگم.

راستی گاردم رو نسبت به یسری چیزا گذاشتم پایین؛پذیرنده تر شدم و صلحِ بیشتری رو دارم.

امروز برای اولین بار،بینِ دایره چرخیدم و رها بودم..رهایِ رها.

الهی شکر.

شب بخیر.

نمیخوام غر بزنم

اشتباه  کردم وایکینزِ عزیزم رو از روی لپ تاپ پاک کردم و آنلاین هروقت میخوام میبینمش..حالا دلم میخواد ببینم ولی دی جی موویز بالا نمیاد که.

آخه بگو زن! این جایی که هیچی ثبات نداره،چرا این چیزایی که دوست داری رو پاک میکنی :(

جلسه ی اول یوگا رو داشتم امروز.حالم خیلی خوبه و آخرش استادم گفت به حال خودتون از 1 تا 10 نمره بدین؛منم توی دفترچه م نوشتم 10 از 10.

احساس میکنم گلوم درد میکنه و انگار دارم مریض میشم.وای نه.بدنِ عزیز و قشنگ و نازنینم.قوی بمون؛باشه؟دوست دارم.

میرم پرتقال بخورم خدافز