دکترم بهم قرص داد..قرص هورمونی.چون جوش میزدم..ولی بی شرف کثافت به بدنم نمیسازه :( همه ی دل و روده م بهم ریخته و دو روزه از حالت تهوع و سرگیجه،نمیتونم تکون بخورم..
بهش که پیام دادم،گفت قطعش کنم.دوست ندارم قطعش کنم چون نمیخوام که جوش بزنم :( دلم برای اون پوست صاف و اینه ایم تنگ شده.
ولی مجبوری قطعش کردم از دیشب..خدا کنه که تا صبح خوب بشم..خسته شدم از حالت تهوع.
دلم میخواد صبح که بیدار میشم،سرحال باشم و حالم خوب باشه.
دلم یک بغل امن و آروم میخواد.شکننده تر از هر وقت دیگه ای اَم.
شب بخیر.
…
پ.ن:
حالت تهوع محترم..از دلم و بدنم برو..خسته م کردی :(
پارتنر خیلی مهمه!
میدونی؟
هر مدل لایف استایلی که پارتنر ادم داشته باشه،روی زندگی تویی که باهاش در ارتباطی،تاثیر مستقیم میذاره..
البته منظورم روابط عمیقه.نه رابطه ی آبکی و دو روزه! میدونی چی میگم؟
ولی متاسفانه حوصله ندارم دلایلم رو بنویسم.خودتون فکر کنید ببینید چرا دیگه.افرین.
کاشکی حالت تهوع و سرگیجه م تا صبح خوب بشه.
آمین.
به پول بیشتری لازم دارم..پول خیلی بیشتری.
….
یکی از همکارام توی تایم استراحت خیلی حرف میزنه؛خیلی زیاد..بابا زن! اخه دو دقیقه اومدیم استراحت کنیم ببند دهنو دیگه…
تازه از همه ی زندگیشون هم میگه..از دوست پسر خواهرش گرفته تا مشکلات درون خانوادگیش!!
….
یه عالمه خوابم میاد..صبح ۵ بیدار شدم و از صبح دارم اینور و اونور میرم..یه پاتیل قهوه هم خوردم..ولی فایده ای نداره،چشمام داره بسته میشه :(
….
شب باید برم باشگاه اما اصلا حس و حالشو ندارم :(
حال و روزِ این روزام،درست مثل اهنگ عرفان طهماسبی میمونه که میگه:
الهی الهی،دنیا برات بسازه..
زندگیم همونقدر سوزناکه.البته پی ام اس هم مزید بر علته.
البته که ساعت هایی هم هست که خوشحال و خوبم ها..اما به صورت کلی،خوب نیستم.
نمیدونم..
خیر باشه الهی.
…
پ.ن: بله با تشکر.پریود شدیم و دیگه زندگیمون سوزناک نیست ^_^
دیشب خواب دیدم با چنگیز خان مغول توی یک کمد گیر افتادم و دشمنان چنگیز که برای قتلش اومدن من رو هم قیمهقیمه کردن.
قبل از کشته شدن چنگیز من بهش یک چنگال دادم تا بتونه مقاومت کنه و تا رمق آخر بجنگه.
چنگال چرا؟ چون من خوالیگر قشون چنگیز بودم.