Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

دُری

سه ساعت منتظر اومدن دکی نشسته بودم.خب چون از صبح رفته بوده بیمارستان برای یک زایمان طبیعی. البته که در نهایت مجبور به سزارین شدن.

میگم شما میدونستین که اگر مادر بخواد زایمان طبیعی هم بکنه،توی ایران پدر بچه نمیتونه کنارشون باشه؟؟  ۰_۰ 

من نمیدونستم! فکر میکردم برای زایمان طبیعی،توی بیمارستانای خصوصی حداقل،دیگه پدر میتونه کنارشون باشه! چقدر ترسناک! چطور ممکنه؟تو تنها باشی و بچه ت رو به دنیا بیاری؟پس کی بعدش ماچت کنه؟اصن چطوری؟ ۰__۰

خب حالا بگذریم موضوع اصن این نبود :دی

عالی شد!

دیگه یادم نیست میخواستم از چی بنویسم!

نظرات 2 + ارسال نظر
APA چهارشنبه 10 اردیبهشت 1404 ساعت 14:41

وای یاد اون پستت افتادم گلی که گفته بودی سزارین چیه ما خودمون رستم مذگان داریم

خب داریم دیگه راست گفتم :دی

سیما چهارشنبه 10 اردیبهشت 1404 ساعت 13:38

چ دلت خوشه!!! مرد ایرانی اصلا ابراز احساس بلد نیست چ برسه به ماچ

سیما همه ی مردها و زن ها مثل هم نیستن :))) در انتخاب‌‌هات بیشتر دقت کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد