-
جمعه جون
جمعه 11 اسفند 1402 21:53
خب میدونین که جمعه ها روز موردعلاقه ی منه دیگه؟ نمیدونم آدما چرا از جمعه ها خوششون نمیاد واقعا :/ ببین الان ساعت 9:50 شبه و هنوزم وقت دارم :) این اتفاق فقط جمعه ها میفته. در کل جمعه ی خوبی بود.استادم امروز بهم گفت خیلی عالی داری پیش میاد؛یکم مکث کرد و بعدش گفت خیلی هم باهوشی! خیلی خوشحال شدم ^^ بیبی بعد از کلاس اومد...
-
تو میتونی
پنجشنبه 10 اسفند 1402 18:44
خب من چند وقت پیشا فهمیدم که اون قدر هم قوی نیستم که وقتی چیزی پیش میاد از جانب اطرافیان محترم، بتونم به کارای مهمم مثل درس خوندنم بپردازم. فقط تونستم عصبی تر نشم. یعنی ناراحتیم رو تا یه حدی حفظ کردم که بیشتر نشه. اما اصلا توان انجام کارای مهم رو نداشتم. که این ضعف بزرگی به حساب میاد و باید روش کار کنم. چون به همین...
-
ضد آفتاب
پنجشنبه 10 اسفند 1402 15:40
یه عالمه چیز میز امروز به دانش آموزام یاد دادم. دنبال یه سری لیسنینگای کوتاهم در حد گزارش فوتبال ولی خیلی کوتاه. نمی دونم از کجا پیدا کنم :دی الان دارم سنتور تمرین میکنم و میخوام تا خاله م بیاد براش نسکافه درست کنم تو لیوانای خوشگل بخوره بهش خوش بگذره. ایا می دانستید نور آفتاب از پشت پرده هم ضرر داره؟ پس خواهرم کرم ضد...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 اسفند 1402 11:04
-
آخر هفته
پنجشنبه 3 اسفند 1402 13:06
روز بخیر ساعت بیدار شدنمو ببینین چقد بهتر شده!از 8 بیدارم هرروز.البته امروز روز پسراست. یعنی فقط با پسرا کلاس دارم و خیلی از نظر روحی خسته می شم:دی ولی مهم اینه که بعد از سه تا کلاس بدو بدوووو می رم حموم و بیبی میاد دنبالم و بعدش کلی پادکست توی راه گوش میکنیم و حرف میزنیم و عشق و حال شروع میشه. و این عشق و حال است که...
-
اتریش منتظر شماست
چهارشنبه 2 اسفند 1402 13:18
روزتون بخیر گوگولی مگوووووولیا :دی حالتون چطوره؟ هوای شهرتون مثه اینجا ابریه؟ اگه آره که عالیه! اگرم نه ... خب مگه بارون یا آفتاب چشه؟ :)) یادتون باشه شبا با آرایش نخوابین. علاوه بر اینکه برا پوستتون بده، صبحم که بیدار می شین جلوی آینه با یه لولو مواجه می شین که برا قلب خودتون و اطرافیان بده! ببینید من چقد به فکر...
-
شِیم
دوشنبه 30 بهمن 1402 20:24
طرف ده سااااله تو کانادا زندگی میکنه بعد بالای پروفایلش نوشته I can be whatever I will to be!! آخه این غلط گرامری رو کجای دلم بذارم؟ یعن دوتا دوست کانادایی نتونستی واسه خودت پیدا کنی؟
-
بکش و خوشبختم کن
دوشنبه 30 بهمن 1402 13:19
نتیجه ی فکرای دیشبم: دلیل و زمان مردن مهم نیست اگه بتونی روزایی که زنده بودی رو اونجوری که می خوای زندگی کنی. اگه فکر میکنی این کار باعث خوشبختیت می شه اما آخرش خودش تورو می کشه، انجامش بده! بهتر از اینه که زنده باشی و زندگی نکنی. دیرتر بمیری و اونی که می خوای رو نداشته باشی. مدت زمان زنده بودن رو بیخیال شو و هر روز...
-
شلوغ پلوغ
دوشنبه 30 بهمن 1402 13:19
خانم لک لک یه جوریه که اگه تو چشماش نگاه کنی محاله شروع به حرف زدن نکنه. حالا اینکه حرفای جالبی برای گفتن نداره یه طرف. اینکه با حرف زدنش باید بوی بدی رو تحمل کنی هم یه طرف. دیگه بحثو بازش نمی کنم. فقط بدونید تو چشمای خانم لک لک نباید نگاه کرد. ترجیحا ازش دور بشینید. خانم قوری می شینه کنارت. آی می ناله! هییییی انرژی...
-
فجیع
یکشنبه 29 بهمن 1402 12:54
انقد بدم میاد از این آدمایی که تو حرفاشون از کلمات انگلیسی استفاده می کنن. خودمم یکی از همین آدمام البته. اون روزی که مداد رنگی سفارش دادم سایتشون به روز رسانی شد پولمو برگردوندن گفتن یه هفته دیگه سفارش بده. یه هفته گذشت و منم دیگه دلم مداد رنگی نخواست. به همین راحتی. اینجا نتیجه می گیریم که شاید اگه برای خرید چیزی یه...
-
کمی حرف
سهشنبه 24 بهمن 1402 20:53
زندگی چیزِ عجیب و بامزه ایه..گاهی هم بی حوصله میشه و تلخ بازی درمیاره. ولی چون چیزی توی دلش نیست،گذراست و زود میگذره. به قول شاعری که دقیقا اسمش رو نمیدونم، چون میگذرد غمی نیست. (اصلا این یه شعره یا یه جمله ی قصار؟نمیدونم) از وقتی از ارتودنسی برگشتیم خونه تنهام.کلاسم رو با امیرطاها داشتم و بعدش نشستم چیل کردم. میخوام...
-
هپی هپی هپی
پنجشنبه 12 بهمن 1402 14:57
من بزرگ شدم. نه این که فکر کنی به لحاظ سنی منظورمه ها. کلا خیلی بزرگ شدم. نمیدونم اصلا چجوری توضیحش بدم. دیشب گوشی خریدم :) صبح زنگ زدم به اقای "ف" و گوشی رو داد با دوستش صحبت کردم. بعدش منصرف شدم و گفتم خب یکم دست نگه میدارم.اما بعدش امیرحسین،یکی از دوستای آقای "ف" بهم زنگ زد و گفت گندم شنیدم...
-
گیلی گیلی
دوشنبه 9 بهمن 1402 15:05
امروز تتوی جدیدم رو زدم. انقدر زیباست که همش نگاش میکنم :) همین.خیلی خوشحالم ^^
-
بهتر از این
یکشنبه 1 بهمن 1402 22:37
همه چیز اروم پیش میره.. گاهی هم با هیجان و پر تاب و تَب. اما همه چیزخوبه. خوب تر هم میشه. خوشحالم. مچکرم ناز خدا. بوس. شب بخیر.
-
مطلوب
شنبه 30 دی 1402 01:51
بهترین جمعه ی ممکن رو داشتم امروز :) بابتش ممنون و سپاسگزارم. الان که هنوز مستم اینارو مینویسم که به قول دوست دخترِ اقای«ف»،مستی قسم نداره :دی امروز رفتم به مقدس ترین جایی که همه ی زندگیم رفتم.سبک و رها شدم،بعدش اومدم خونه،یکم چرت زدم،بعدش ناهار بابای عزیزم کباب ترش درست کرده بود.زدیم بر بدن و بعدش یکم دیگه استراحت...
-
نپر عوضی
دوشنبه 25 دی 1402 22:57
امیدوارم این بار نپره پستم :) پست قبلی رو که نصفه اپلود کرد،منم دیگه حوصله نداشتم از اول بنویسم. امروز با گردالی خیلییی خوش گذشت.بیشتر داریم همدیگه رو میشناسیم ولی انگاری چندساله که با هم دوستیم..خیلی خوشحالم.خدایا ممنونم ازت. خلاصه که همین.فردا یه عالمه کلاس دارم و دیشب فقط ۳ ساعت خوابیدم.یعنی از خواب دارم میمیرم....
-
چته؟
دوشنبه 25 دی 1402 15:28
بلاگ اسکای چه مرگشه؟ چرا همه ی پستامو نصفه اپلود میکنه
-
پست مهم
یکشنبه 24 دی 1402 13:37
وقتی آدما شمارو می بینن بیشتر راجع به چی حرف می زنن؟ وقتی منو بینن در مورد کتاب، روانشناسی، ایتالیا،ورزش و زبان حرف می زنن. وقتی شما رو می بینن یاد چی می افتن؟ وقتی منو می بینن یاد خوشحال بودن، مقاوم بودن در برابر مشکلات، اراده و برنامه ریزی می افتن. وقتی بهتون فکر می کنن چه حسی دارن؟ وقتی به من فکر می کنن ... نمی...
-
والا!
شنبه 23 دی 1402 15:24
بعد از دو ساعت حرف زدن با مامان جهت راضی کردنش به دست کشیدن از من، می گه: تو خیلی کتاب خوندی مغزت گنده شده زیاد می فهمی. همیشه وقتی یه خواستگار میاد ما تا یه مدت تو خونه برنامه داریم. چون من ندیده گفتم نه. و مامان میگه اول ببین بعد بگو اره یا نه. و خب بهش می گم اخه کسی حاضره یه خواستگارو ببینه که حاضره ازدواج کنه. من...
-
از تهه دل
جمعه 22 دی 1402 16:06
خیلی خوشحالم. چون هم امروز جمعه س؛روز مورد علاقه ی من،هم امروز بارون دیدم،هم برف دیدم،هم یه عالمه پرنده ی خوشگل،هم با بابا قدم زدیم صبح و سلفی گرفتم،هم ظهر با مامان و بابا زیر برف قدم زدیم،کاپوچینوی شیرین خوردیم و سیگار کشیدیم و یه چیز دیگه هم هست که خیلی خوشحالم میکنه.خیلی خیلی. بلیط کنسرت آرمان گرشاسبی رو برای بهمن...
-
گندم روی منبر می رود 4
جمعه 22 دی 1402 13:47
ما آدما خیلی به وقتا،بخاطر بقیه،دست از یه سری کارای مهممون میکشیم!ولی این اشتباهه!میدونی چرا؟چون همون آدما در مقابل،چنین کاری رو برای ما انجام نمیدن. مثلا من اگر دارم درس میخونم،فلان شخص اگر بهم زنگ بزنه،درسم رو ول میکنم و میرم جواب میدم.درصورتی که اون آدم این کار رو نمیکنه یا خیلی شیک میگه داشته درس میخونده یا میگه...
-
تشکر
چهارشنبه 20 دی 1402 22:46
تازه دارم میفهمم آدمِ درست یعنی چی.. تازه دارم میفهمم کسی که واقعی دوستت داشته باشه یعنی چی!چیکارا میکنه؟چیکارا نمیکنه؟چجوری هست؟چجوری نیست؟ تازه دارم میفهمم معنی پختگی یعنی چی،آرامش یعنی چی. چه خوب که تموم شد.
-
ذهن شلوغ پلوغ
یکشنبه 17 دی 1402 22:51
این که یک ماه باید صبر کنم باعث میشه حوصله م سر بره.ولی خب اوکیه. سرما خوردم و صدام خنده دار شده.البته بماند که دوباره مجبور شدم پنی سیلین(کوفتی ترین آمپول دنیا) رو بزنم تا چرک گلوم خوب بشه.دکترم گفت لوزه های بسیار حساسی داری و از این به بعد هر شب،بعد از این که مسواک زدی،حتما آب نمک قرقره بکن کلا. مدل ناخونام رو امروز...
-
LOL
یکشنبه 17 دی 1402 15:05
به نظر شاگردِ چینیم،اسمش هست Yi Ran ،غذاهای اروپایی خیلی حال بهم زن و چندش هستن. ازم پرسید دوست داری کدوم حشره رو امتحان کنی و بخوری؟ دووود؟ یو کیدینگ می؟
-
دکتر گندمی
شنبه 16 دی 1402 21:11
هرکسی هرچند وقت یک بار یهو یه شور عجیبی توی وجودش میاد. یه انرژی وصف نشدنی که هیچی نمی تونه جلوشو بگیره و این آدم با یه انرژی خیلی خیلی زیاد به سمت هدفش حرکت میکنه. و گاهی برعکس. یعنی اون آدم down می شه و حس انجام هیچ کاری رو نداره. که بیشتر توضیحش نمی دم چون نمیخوام الان بهش فکر کنم. میخوام اینو بگم که کاملا عادیه...
-
الهی شکر
جمعه 15 دی 1402 15:33
امروز به یکی از آرزوهای همه ی زندگیم رسیدم.اولش بدون این که متوجه بشم،از چشمام اشک میومد و من داشتم گریه میکردم.این گریه از سر شوق بود؛از قلبم میومد.توی دلم پر از شکوفه های صورتی و سفید شده بود.هنوزم همین حس رو دارم. از این به بعد همیشه این حس رو دارم. امروز رسیدم به همه ی چیزی 13 سال بود میخواستمش.امروز رسیدم به اون...
-
آرزوی دیرینه
چهارشنبه 13 دی 1402 11:51
این که هنوز یه عده دارن برای تابو شکنی پریود تلاش میکنن،نمیدونم درسته یا غلط!یکی از دوستام که خیلی هم ازش خوشم نمیاد،یه ویدیو درست کرده برای روزِ زن(!!!!) و درمورد پریود حرف زده و برام فرستاده که ری استوری کنم و بهم گفته برای آگاهی رسانی لازمه! به نظرم خیلی خواسته ی زیاد و نامعقولیه که بری بفرستی پستت رو دایرکت...
-
i'm me
چهارشنبه 13 دی 1402 11:38
ما خوش هیکلا وقتی ورزش می کنیم، اصن هدفمون این نیست که لاغر شیم. فقط به این فکر می کنیم که سیکس پک داشته باشیم یا همون دو تا خط کافیه. آره... بعد دیشب، شب بسیار بزرگی بود. بگو چرا؟ چون بزرگ شدم. یه وقت فکر نکنین منظورم ظاهرمه ها. نخیر. هنوز baby faceهستم. خیالتون راحت. از یه لحاظ دیگه شب بزرگی بود. شبای زیادی تو زندگی...
-
خوب بود
چهارشنبه 13 دی 1402 00:33
امشب رفتیم خونه ی مامانِ بابا. اسم من رو یادش نمیومد و هی بهم میگفت اسمت رو یادم رفته فلانی جان!خیلی بد خُلق شده و کم حرف میزنه.یعنی یکم که حرف میزنه،بعدش خسته میشه. ولی امشب اونجا بهم خوش گذشت.براش نرگس خریدم.خیلی واکنش نشون نداد؛ولی امیدوارم خوشحال شده باشه. آره داشتم میگفتم؛علیرغمِ همیشه،بهم خوش گذشت اونجا!یه عالمه...
-
زین پس
یکشنبه 10 دی 1402 21:40
اه اه عوق. باید حذفش کنم. اینطوری که نمیشه هرچی دلش خواست بگه. بله از این به بعد همینطوری خواهد بود.