-
پناه
چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 20:42
خدایا.. از این غم،به خودت پناه میبرم. از این بغضی که توی گلومه فقط به خودت میگم. کی بهتر از تو میتونه شنوایِ من باشه؟ کی بهتر از تو میتونه غمخوارِ دلِ غمینم باشه؟ خدایا.. من از همه ی غم هام به خودت پناه میبرم.. فقط از تو کمک میخوام و فقط از تو ارامش میخوام. مراقبم باش.
-
درد دارم
سهشنبه 18 اردیبهشت 1403 13:26
یه دردی روی قلبمه که احساس میکنم یه وزنه ی بتنی خیلی سنگین گذاشتن روی قلبم. نمیتونم و نمیخوام که از این موضوع با هیچکسی حرف بزنم. چجوری میخوام این درد رو تا اخر عمر با خودم حمل کنم؟ کاشکی راه التیامِ دلم رو بلد بودم.
-
بی سر و ته
چهارشنبه 12 اردیبهشت 1403 16:39
همچنان که نشستم و دارم از پدیکورِ پام لذت میبرم،دارم فکر میکنم که محیط ارایشگاه ها و سالن ها چقدر عجیب و غریبه! چقدر من از ادمای اینجا دورم!چجوری یه مدت تو فکرم بود که برم کار ناخن یاد بگیرم؟دیوانه بودما!!! هنوز کوله م رو جمع نکردم..امشبم به طرز خیلی جو گیرانه ای قبول کردم که جای همکارم برم سر کلاسش..و این در حالیه که...
-
نمیشه که
چهارشنبه 12 اردیبهشت 1403 08:31
نمیشه که تو هر حرفی دلت خواست رو بزنی بعد بگی من هیچی توی دلم نیست! . نمیشه که تو حرفی که نباید رو بزنی و بعد آخرش بگی جسارت نباشه! . آدما هم خودشونو مسخره کردنا. والا.
-
عنوان ندارد
یکشنبه 9 اردیبهشت 1403 22:02
اکانتِ هد اسپیس رو برای سه ماه اینده دارم و خوشحالم.خیلی خوشحال. کمرم به طرز عجیبی درد میکنه و احساس میکنم که قراره پریود بشم. همیشه دمِ سفر رفتن این موضوع اتفاق میفته؛البته هورمون هام کمی بهم ریخته.باید برم دکتر که هنوز نرفتم. دلم آرومه. همین برام از همه ی دنیا بَسه. خوابم میاد و دارم بیهوش میشم. رحم خانوم؛ رحم جونِ...
-
و باز هم خواستگار
شنبه 8 اردیبهشت 1403 10:19
هرچقدر پولدار. هرچقدر معروف. هرچقدر خوشتیپ و محترم. . . نه! نه نه! جواب من منفیه. ن می خوام تمام
-
اندوهناک
پنجشنبه 6 اردیبهشت 1403 21:45
نمیدونم این اشک هام از خستگی و فشار کاریِ امروزمه یا از دلتنگی.. آخ از دلتنگی… آخ از مچالگیِ دلِ کوچیکم… خدایِ من؛ بخواه برای من آنچه که خیره..خیر همونیه که تو میخوای.خودم رو مثل همیشه میسپارم به دستات. شب بخیر.
-
لطفاااا
سهشنبه 4 اردیبهشت 1403 20:43
میخوام حرفی رو بهش بزنم و چیزی رو بهش بگم که تاحالا به کسی نگفتم و برای اولیییییین بار در همه ی زندگیم یه همچین چیزی رو میخوام بگم دست و پاهام یخ زده و ضربانم توی گوشم میزنه.. استرس دارم. دعا کنید موفق بشم و همه چی به خوشب بگذره.. خدایا..پلیییز باشه؟
-
تنبل
سهشنبه 28 فروردین 1403 15:37
از شاگردایی که دیر میان سرکلاس خیلی خوشم میاد :دی
-
شکر
شنبه 25 فروردین 1403 23:30
از این که بهم میگه «با سلیقه» خیلی خوشم میاد. دیروز صحبت هایی داشتیم که جالب بود! خدایا.. میدونم که خیر میخوای برام؛میدونم آنچه که اتفاق میفته،بهترینه،چون تو خواستیش..من به خواسته ی تو یقین دارم؛میسپارم به خودت هرچی که هست و نیست رو. شب بخیر.
-
مرض
چهارشنبه 22 فروردین 1403 01:01
امشب در غمگین ترین حالتِ ممکنم. یکم هم نگرانم. اصلا کوفت.
-
آفرین
دوشنبه 20 فروردین 1403 21:03
دوست ندارم اگه یه سری دانش آموز میگن من تیچرشون بشم، رفتار یه همکار با من عوض شه. همونطور که وقتی دانش اموزای دیگه میگن یکی دیگه تیچرشون باشه من تغییری نمی کنم.
-
روز مزخرف
یکشنبه 19 فروردین 1403 23:28
امروز هم بی حوصله بودم،هم غمگین و هم عصبانی! رفتم پیش روانپزشکم و داروهام رو کم کرد..شکر. ازم نقشه ی مغزی گرفت و گفت ببین امواج بتای مغزت چقدر کم شده و نقاط قرمز و نارنجی توی مغزت چقدز کمرنگ شده.از ذوق سریع به بیبی زنگ زدم؛داشت استراحت میکرد،ولی باهام حرف زد و سعی کرد که خوشحالم کنه.این کاراش برام خیلی ارزشمنده....
-
:)
جمعه 17 فروردین 1403 21:14
امروز خیلی خوش گذشت. شکر و الهی شکر.
-
تولد بیبه
جمعه 17 فروردین 1403 03:14
شنبه تولد بیبیه :) ولی چون در طی هفته هردومون سرِ کاریم،معمولا جمعه ها میرسیم که همدیگه رو ببینیم؛منم فردا براش تولد میگیرم. البته تولد بازی دوست نداره،برعکسِ من.بخاطر همینم میریم کافه ی موردعلاقه ی من و البته مورد علاقه یِ اون(چون اونم مثل من سبک بوهو رو خیلی دوست داره) و من اونجا میگم روی یه چیز کیکِ گوگولی،یدونه...
-
وقتش که برسه
یکشنبه 12 فروردین 1403 00:27
باید یه اسمِ مستعارِ خوب براش پیدا کنم! فعلا تا اونموقع «بیبی» صداش میزنیم :دی
-
کوتاه و مختصر
یکشنبه 12 فروردین 1403 00:25
اون روز اومد دم خونه دنبالم.چمدونم رو که دید،گفت یا خدااا خب تقصیر خودش بود!ازش پرسیده بودم چمدون کوچیک بیارم یا متوسط؟گفت متوسط.البته به نظر من متوسط بود و از نظر بیبی،بزرگ بود این اولین مسافرتِ شمالِ ما بود.توی ماشین اهنگای قدیمی گوش دادیم.مرضیه و سوسن و پوران و بنان و خیلی چیزای دیگه.اونم مثل منه؛هرچی یه آهنگ قدیمی...
-
ممنان
یکشنبه 12 فروردین 1403 00:14
خب ما امروز غروب از شمال برگشتیم و یکی دو ساعتی میشه که رسیدم. توی مسیر برگشت خیلی حرف زدیم. از چیزی که ناراحتم کرده بود حرف زدیم.خیلی ساکت شدم و رفتم تویِ خودم که ازم پرسید «کجایی؟» و بهش گفتم دارم فکر میکنم و یکم دیگه بهت میگم به چی. از این بهش گفتم که خیلی احساس بدی دارم.راستش واقعا هم احساس بدی داشتم و همینطوری...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 فروردین 1403 22:22
رحمِ عزیز و قشنگم، تو که انقدر خوبی،انقدر خانومی،انقدر عسّلی… بیا و یه کاری کن تا بعد از سفر پریود بشیم؛مثلا سیزده به در… باشه؟ قلبونت بشم
-
کوفت
پنجشنبه 2 فروردین 1403 13:24
تا حد زیادی بی حوصله ام و کمی هم ناراحتم. تا حد خیلی زیادی هم بی تفاوتم! این بی تفاوتی منو میترسونه.تا حالا اینطوری بی تفاوت نبودم تصمیم دارم تا آخرِ امروز،دیگه نرم توی اینستا و به جاش کتاب میخونم و درس. کلاسام با چینیا افتضاح پیش میره و تقریبا داره منحل(منهل؟) میشه و از این که دریافتیم کم میشه عصبانی ام. سر در گمم و...
-
علاقه به کار
پنجشنبه 2 فروردین 1403 13:19
وقتی به پایان تعطیلات فکر می کنم یه عالمه غصه میاد تو دلم. دلم نمیخواد برم سر کار. همیشه از سر کار رفتن بدم میاد. دلیلش ساعت و میزان حقوق می تونه باشه تاااا ... تا خودم. وقتی به عکسایی که با دانش اموزا نگاه میکنم..البته فقط بعضیاش..حالم بد میشه. خیلی شبیه تیچرا شدم. دیگه جدی جدی تیچر شدم. اه اه.
-
کاربرد مهمه
دوشنبه 28 اسفند 1402 00:08
امشب برای خودم چندتا لباس خریدم اما کفش نخریدم.یه عالمه از راه رو رفتیم و رسیدیم به همون مغازه ی مورد نظرم،اما پشیمون شدم.چون یادم اومد باید دنبالِ «کاربرد» باشم! خیلی فکر کردم و جا کفشی خونه رو با خودم مرور کردم و دیدم واقعا کاربرد این کفشِ جدید چیه برام؟وقتی دیدم جوابم «هیچی»ئه،پشیمون شدم و به مامان اینا گفتم...
-
تشکرمندم
شنبه 26 اسفند 1402 16:53
خیلی جالبه! دیگه دلم نمیخواد از ایران برم.میخوام بمونم همینجا.من مالِ همین خاکم؛دلم میخواد همینجا بمونم.دلم نمیخواد دور بشم ازش. خیلی هم خوشحالم که داره عید میشه..دل توی دلم نیست که هفت سین بچینیم. من هنوزم دارم کادوی تولد میگیرم؛امروز دوتا کادوی دیگه گرفتم.یاهاها. من خیلی شاکر و راضی ام.خدایا شکرت بابت همه چیز.
-
مبارک مبارک
سهشنبه 22 اسفند 1402 12:20
امسال اولین سالیه که دارم ثانیه ها رو میبلعم.لمسشون میکنم و هر ثانیه رو زندگی میکنم.چون امسال من برنده شدم.برنده ی بازیِ زندگیِ خودم.امسال یاد گرفتم آهستگی چیه و چطوریه؟امسال تمرین کردم که آهسته باشم. همیشه توی زندگیم شنیدم که میگفتن«تو چقدر عجولی!» ولی تهه دلم میدونستم که عجول نیستم؛یه چیزی در من بود که درست نبود.من...
-
شُکر
شنبه 19 اسفند 1402 00:24
عیشَم مدام است از لعلِ دلخواه کارم به کار است الحمدُللّه «حافظ» ….. هرچی بیشترچرخ میزنم،بیشتر آروم میشم.اینطوری که دلم میخواد مدام چرخ بزنم.. کامم رو از دنیا گرفتم امسال. ۴ روز دیگه تولدمه.اما تولدِ من،امسال ۴ اسفند بود. ۴ اسفند که چرخیدم و به پهنای صورت،ناخودآگاه اشک میریختم..۴ اسفند که چرخیدم و استادم گفت «مبارکت...
-
نمیخوام غر بزنم
سهشنبه 15 اسفند 1402 19:35
اشتباه کردم وایکینزِ عزیزم رو از روی لپ تاپ پاک کردم و آنلاین هروقت میخوام میبینمش..حالا دلم میخواد ببینم ولی دی جی موویز بالا نمیاد که. آخه بگو زن! این جایی که هیچی ثبات نداره،چرا این چیزایی که دوست داری رو پاک میکنی :( جلسه ی اول یوگا رو داشتم امروز.حالم خیلی خوبه و آخرش استادم گفت به حال خودتون از 1 تا 10 نمره...
-
دوز دارم
شنبه 12 اسفند 1402 15:50
از آدم های هدفمند،دارایِ ایده های ذهنیِ خودشون و با پشتکار خیلی خوشم میایه. بله دیگه.
-
جمعه جون
جمعه 11 اسفند 1402 21:53
خب میدونین که جمعه ها روز موردعلاقه ی منه دیگه؟ نمیدونم آدما چرا از جمعه ها خوششون نمیاد واقعا :/ ببین الان ساعت 9:50 شبه و هنوزم وقت دارم :) این اتفاق فقط جمعه ها میفته. در کل جمعه ی خوبی بود.استادم امروز بهم گفت خیلی عالی داری پیش میاد؛یکم مکث کرد و بعدش گفت خیلی هم باهوشی! خیلی خوشحال شدم ^^ بیبی بعد از کلاس اومد...
-
تو میتونی
پنجشنبه 10 اسفند 1402 18:44
خب من چند وقت پیشا فهمیدم که اون قدر هم قوی نیستم که وقتی چیزی پیش میاد از جانب اطرافیان محترم، بتونم به کارای مهمم مثل درس خوندنم بپردازم. فقط تونستم عصبی تر نشم. یعنی ناراحتیم رو تا یه حدی حفظ کردم که بیشتر نشه. اما اصلا توان انجام کارای مهم رو نداشتم. که این ضعف بزرگی به حساب میاد و باید روش کار کنم. چون به همین...
-
ضد آفتاب
پنجشنبه 10 اسفند 1402 15:40
یه عالمه چیز میز امروز به دانش آموزام یاد دادم. دنبال یه سری لیسنینگای کوتاهم در حد گزارش فوتبال ولی خیلی کوتاه. نمی دونم از کجا پیدا کنم :دی الان دارم سنتور تمرین میکنم و میخوام تا خاله م بیاد براش نسکافه درست کنم تو لیوانای خوشگل بخوره بهش خوش بگذره. ایا می دانستید نور آفتاب از پشت پرده هم ضرر داره؟ پس خواهرم کرم ضد...