چقدر همه چی عجیب شده..چقدر روابط پیچیده شده! چرا آدما اینطوری میکنن واقعا؟چتونه؟یه دو دقیقه با سیاست هایی که از اینستاگرامی ها یاد میگیرن توی روابطتون جلو نرید شاید خوشتون اومدا ! :/
حالا همه هم نه.بعضیا منظورمه.
...................
دیشب مهمونی بودیم.خیلی خوش گذشت.یه محفل دوستانه ی گرم و قشنگ.خونه ی دوست پسر مریم،به مناسبت سالگرد آشناییشون.بعد فکر میکنی چی؟همونجا هم ازش خواستگاری کرد..یعنی خواستگاری کرد که منظورم اینه که خم شد یهویی و حلقه و فلان. عاااح گَلبَم. خیلی نمکین و قشنگ بودن و هممون اشکی شدیم.امیدوارم خوشبخت بشن.خوشبخت واقعی ^^
من اولین بار بود میرفتم خونشون.سنتور داشتن،سه تار و پیانو. چقدر مرتبط واقعا :))))) هرچی بچه ها اصرار کردن که ساز بزنم،نزدم که نزدم :) من هیچوقت جلوی هیچ کسی سنتور نمیزنم.نمیدونم بعدا بزنم یا نه!ولی نمیکنم این کار رو. حالا اگر قانون داشتن میزدم حتما. اتود ارمنی رو هم میزدم که خیلی بامزه س:)
.................
یه کتاب جدید دارم میخونم!
اجازه بدید بخونم اگر خوب بود معرفیش میکنم.فعلا که هیجان زده م نکرده و صرفا چون کاغذاش از درختا درست شدن،دارم از روی احترام میخونمش وگرنه که نوچ!
.................
حالا چی بپوشیم برای عروسی؟ :))))))))))))))
من آدم قوی ای هستم. یعنی قابلیت کش اومدن رو دارم. دیدین بچه تو شکم مامان بزرگ میشه، شکم مامان هم کش میاد؟ منم می تونم میزان غم زیادی رو توی خودم نگه دارم و کش بیام و نترکم. یعنی اصلا ناراحت هم نباشم. گاهی این کش اومدنم به نهایت خودش می رسه و من می ترکم. اونوقت غم توی بدنم آب میشه و از چشمام می ریزه بیرون. دوباره خالی میشم و ظرفیتم می ره بالا. دقیقا فردای اون روزی که ترکیدم حس سبکی دارم. و اصلا نمی تونم هیچ کاری انجام بدم. حتی نمی تونم زیاد راه برم. عین کسی که بچه اورده :)) خب امرز کلاسم ساعت 4تا8هست و من کلی وقت دارم تا دوباره انرژی جمع کنم. فکر کنم با حموم شروع کنم بهتر باشه.
یک عدد گلی سرما خورده می نویسه براتون.
توی کلاس دیدم تنم واقعا درد می کنه و ترسیدم شب بدتر بشم، به مامانم اس ام اس دادم گفتم بعد از کلاسام میرم دکتر.گفت صبرکن بابا باهات بیاد،ولی گفتم نه.
از تنهایی دکتر رفتن بدم میاد.گریه م میگیره.. :دی ولی خب رفتم دیگه.دست بزنید برام.البته قبلا هم رفته بودم.حالا میتونید دست هم نزنید حتی.ولی بهرحال!
تاریخ تولدم رو پرسید و گفت متولد هفتاد و شیشی؟؟اصلا بهت نمیاد! چقد بیبی فیسی!
اینو همیشه شنیدم و عادت دارم. ولی نامرد دو تا امپول بهم داد و کلی قرص. نگران نشینا. آمپولاش اصلا درد نداشت. الانم تو همون جای همیشگیم (وسط هال) دراز کشیدم و دارم هایده می خونم:
دل دیوونه ای دل ای بی نشونه ای دل
ندونستی زمونه نامهربونه ای دل
به به
ناز نفست