باید یسری چیزا رو تغییر بدم..
باید اون تصمیمی که دارم رو عملی کنم..خیلی سریع تر..
نمیدونم چیکار باید بکنم!
گیجِ گیجم..
از کجا باید شروع بکنم اصلا؟
اَه..
همه چی دوباره به هم گره خورده
از اولش می دونستم می میره. ولی از زوج هایی که تو راه می دید خوشم میومد. اونایی که از زندگی شهری و مادی گذشتن تا تو کوه و دشت و دمن بقیه روزاشونو بگذرونن
موهامو کوتاه کردم امروز..
کرمم گرفت و نه تنها خیلی کوتاه کردم،بلکه چتری هم زدم!
اخه زن! دردت چی بود چتری زدی؟
تا از ارایشگاه اومدم بیرون،به مهدیه پیام دادم که شبیه سگ پا کوتاه شدم..خب راست میگم..واقعا هم شبیه شدم.
قیافه ی جدیدمو خیلی دوسش ندارم راستش..ولی خب کاریه که شده :دی
بلند میشه دوباره :دی
خلاصه که اینطوری.
کل امروز پکر و بهم ریخته بودم..
خیلی بدم میاد از ادم هایی که همش تورو منتظر میذارن تا حدسشون بزنی!اخه چته نینی کوچولو! خودت بیا بگو از چی ناراحتی دیگه..من که نمیتونم نیازهای درونی تو رو حدس بزنم.
ای وای مغزم.
خب از اونجایی که هیچوقت هیچی دیر نیست، و از اونجا تری(!) که من قابلیت یادگیری و انجام هررررر کاری رو دارم، باید بگم که حرکت شارپی رو درپیش گرفتم و این روزا شدیدا دمم گرمه! جوری که حیفم میاد بخوابم!