Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

غش

از خواب دارم غش میکنم ولی تا 8 شاگرد زبان دارم و 8 هم یه مراجع دارم که آنلاینه.

خدیا..توان بده لطفا. موتوشکرم

از این به بعد

راستی..

غم دلم رو این بار با هیچکس نگفتم..جز با همونی که همیشه میشنوه و میتونه دردم رو دوا کنه.

و اروم شدم و از این تصمیمم راضی ام.

زین پس جز با خدای خودم،از مشکلات و غصه هام حرفی نمیزنم.

این روزها

حالا ادم هایی که همیشه حضورشون رو لازم داشتن،احاطه م کردن.

ادم هایی اهلِ کتاب،فلسفه،موسیقی های ناب،پادکست و طبیعت. ادم هایی که تشنه ی یادگیری هستن.

البته حداقل فاصله ی سنی که داریم ۱۰ ساله.یعنی من ۱۰ سال ازشون کوچیکترم.ولی به قولِ سانی،من باید با همین ادما بپرم؛چون خودمم توی همین سن و سالم :دی

خلاصه که اره خیلی خوشحالم.

راستی!

امروز آقایِ د.ص منو به قهوه دعوت کرد. اما من که نمیتونم بپذیرم.چون خودم توی رابطه ام در حال حاضر :دی

خلاصه که همینا.

خوشحالم و خوبم و راضی.

شکر و الهی شکر.

شب بخیر.

پناه

خدایا..

از این غم،به خودت پناه میبرم.

از این بغضی که توی گلومه فقط به خودت میگم.

کی بهتر از تو میتونه شنوایِ من باشه؟

کی بهتر از تو میتونه غمخوارِ دلِ غمینم باشه؟

خدایا..

من از همه ی غم هام به خودت پناه میبرم..

فقط از تو کمک میخوام و فقط از تو ارامش میخوام.

مراقبم باش.

درد دارم

یه دردی روی قلبمه که احساس میکنم یه وزنه ی بتنی خیلی سنگین گذاشتن روی قلبم.

نمیتونم و نمیخوام که از این موضوع با هیچکسی حرف بزنم.

چجوری میخوام این درد رو تا اخر عمر با خودم حمل کنم؟

کاشکی راه التیامِ دلم رو بلد بودم.