Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

چه راحت!

یه دختره بغل ماشینم وایستاده بود.منم شیشه م یه کوچولوش پایین بود.اونقدری که خیلی معلوم نبود.دختره پشتش به من بود. زنگ زد به دوستش و براش با ریتم خند:

شب شده پر ستااااره

سینگل شدم دوباره

و قاه قاه خندید و چند تا فحش داد.

والا

امروز هزارتا از خودم عکس گرفتم. همینجوری الکی.

زمان به سرعت در حال گذره

بهتون گفته بودم که یه دوست وبلاگی قدیمی منو تو یه گروه تلگرامی عضو کرد که با هم یه کتاب انگلیسی رو بخونیم. چند نفر متاسفانه لفت دادن و از بین هشت نفری که باقی موندیم فقط دو نفرمون(من و ادمین گروه) در حال خوندنیم. بقیه گفتن که فقط می خوان از روی اون عکسا بخونن اما جمله سازی نکنن. فقط امیدوارم که ادمین گروه کوتاه نیاد و با من ادامه بده به خوندن و  متن یا جمله نوشتن. 

متاسفانه اکثر ما ادما( بخوانید ایرانیها) ایده های خیلی خوبی تو سرمون داریم و برنامه ریزیامون جوریه که اگه واقعا پاش وایستیم می شیم یکی از موفقترین آدمای  دنیا. یعنی برنامه ریختن و راه موفقیتو خیلی خوب بلدیم. ولی بهش عمل نمی کنیم. همیشه مسائل احساسی روی دخترا غلبه می کنه و اگه مشکلی تو رابطشون پیش بیاد بیخیال برنامشون می شن و وقتی دوباره رابطه شون اوکی شه دیگه همچنان برنامه رو فراموش کردن. ما وقتای زیادی برای انجام کارامون داریم. همین جمله سازی رو می شه تو تاکسی انجام داد اونم تو نت گوشی. می شه اگه قراره یه پادکست انگلیسی گوش داد موقع مسواک زدن و با هندزفری اینکارو کرد. میشه حتی تو گوشی سریال دید. ساعتای بعد از ناهار، قبل از ناهار، کمی قبل از خواب شب، کمی بعد از صبحانه، زمان های مرده هستن و می شه ازشون استفاده کرد. حیف که یادمون می ره این عمرمونه. حیف که درک نمی کنیم دو ثانیه ی پیش هرگز برنمی گرده . حیف حیف حیف.1

شکر شکر شکر

امروز روزِ اولِ کارگاهم رو داشتم.

باورم نمیشه. ۲۰ تا ثبت نامی داشتم.بغض از خوشحالی دارم.

خوشحالم از این که خدای نازنینم،دومینو‌های زندگیم رو اینطوری برام چید تا بالاخره برسم به اینجا. تا اینقدر مورد اعتماد خانواده ها باشم که برای اولین کارگاه گذاشتن،اینطوری حمایتم کنن.برام خیلی ارزشمنده؛ قدر دانم و نهایت تلاشم رو میکنم که بهترین کارگاه زندگیشون باشه و کلی چیز یادشون بدم.

خدای عزیزم..من خیلی قدردانم و خیلی خوشحالم. خیلی خوشبختم و ممنونم ازت.بابت همه ی این فرصت هایی که توی زندگی برام ایجاد میکنی؛بابت همه ی چیزهایی که برام میخوای.من قبل از شروعِ این کارگاه،قبل از هر اقدامی براش،قبلش همه چیز رو سپردم به خودت و گفتم هرچی که تو بخوای.هر آنچه تو بخوای برای من بهترینه و خیرِ من در همونه.شکر و الهی شکر.

نمیدونی چه حسی دارم.

اهداف جدیدی توی ذهنم دارن شکل میگیرن.

امیدوارم به همشون برسم.

شب بخیر.

برسد به دست الینا(؟)

پسره داره توی کوچه با تلفن حرف میزنه. بلند بلند و حرص میخوره!

وسطاش هم فحشای بد میده..

الینا اگر این پستم رو میخونی،این پسر خیلی بی ادب و بی شخصیته!رابطه ت رو باهاش هیچ جوره ادامه نده :)))))))