Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

ایش

ذهنم درگیره..خیلی درگیر!

نمیدونم چه جوابی بهش بدم..نمیدونم چی درسته چی غلط؟

امروز با سانی حرف زدم..فکر میکردم قبول میکنه که اون ایده م رو اجرا کنیم.البته خودش مشتاق بود،شوهرش مخالف.

یه سری چیزا گفت،یه سری شرایط گذاشت و بعد بهم گفت حالا بهش فکر کن و عجله نکن…

مغزم دارم ذوق ذوق میکنه و کلافه ام.

اه لعنت به ارشد و پایان نامه اصلا.

کامان

موضوع اینه که باید بیشتر تلاش کنم.خیلی از روزم رو توی تو.ییتر هدر میدم!

جدیا..

اینطوری نمیشه..

باید جمع کنم خودمو.

مرض

اصلا دلم نمیخواد رمز دار بنویسم خب :( عهههههه :((((

آمین

تنها به یک دلیل دارم اینطوری درس میخونم.

اونم همون هدفیه که توی ذهنم دارم و این رو هیچکسی نمیدونه که چیه.

خدایا..کمکم کن که بهش برسم همین امسال :( میدونی که چقدر از تهه دلم میخوامش.

مرض


زانوم درد میکنه و کلافه ام.

شب بخیر اصن.

کوفت.