امروز هوا ابریه.
خیلی دوست داشتم به جای این که تا شب سر کار باشم،خونه بودم،اباژورم رو روشن میکردم،شمع روشن میکردم،یه اسانس خوش بو هم میذاشتم میسوخت و بعد،طبق معمول همه ی روزای پاییزی و زمستونی، Chet Baker عزیزم رو پلی میکردم و عِیش میکردم با زندگیم..
ولی خب..چه کنم که باید برم اموزشگاه! این یک اجباره که دوسش ندارم.مجبورم امروز تا شب اموزشگاه باشم.حداقلش اینه که شب شاگرد ندارم دیگه.
زندگی اونجوری که ما میخوایم نمیگذره.اصلا قانونش این نیست.
اشکالی نداره.سعی میکنم چیزای کوچیک بهش اضافه کنم تا بهتر بشه.مثلا قبل از رفتن،کاپوچینوی شیرین میخرم تا بشه یکی از دلایلی که روز رو میتونم تحمل کنم.
دلم یه قاب شفاف هم میخواد!
چه ربطی داشت نمیدونم =))))
دیگه همین من برم ناهار و خدافظی واقعی.
گاهی با خودم فکر میکنم اگر مهاجرت کرده بودم،الان کجا بودم؟
تنها زندگی میکردم یا همخونه داشتم؟
احتمالا سختی ها زیاد بودن ولی من همچنان پر انرژی و خوشحال بودم.توی پیجم تولید محتوا میکردم و عکسای قشنگ میگرفتم.
چقدر جزئیاتش رو میتونم تصور کنم..
واقعا چرا مهاجرت نکردم؟
پشیمون نیستم..ولی حس خوبی ندارم.
من دوباره حالم داره بد میشه و اصلا دلم نمیخواد اینطوری بشه..
میترسم.
زندگی کوتاه تر از اون چیزیه که فکر میکنی..
بیا و تا جایی که میتونی،کارایی رو بکن که دوسشون داری..کارایی رو بکن که دلت میخواد!
اگر دلت میخواد وسط خیابون ببوسیش،خب ببوسش..
اگر دلت میخواد با یه اهنگ،دیوانه وار برقصی،خب برقص..
اگر دلت میخواد کلم بروکلی رو با سس و آبلیمو بخوری،خب بخور..
اگر دلت میخواد لازانیات رو با قاشق بخوری،خب بخور..
اگر دوست داری لباس صورتی رو با سبز و نارنجی بپوشی،خب بپوش..
ببین میدونی چی میخوام بهت بگم؟
میخوام بگم جهان حولِ محور تو نمیچرخه!تو فقط یه نقطه ای توی این دنیا…زندگی خودت رو بکن و کاری رو بکن که عشقت میکشه،بقیه کیَن دیگه؟
باشه؟
یک چیز هایی هست که باید ازشون بنویسم چون مغزم سنگین شده..یادم باشه فردا درمورد «کنجکاوی ادما نسبت به همدیگه» یه چیزی بنویسم.الان خوابم میاد و گشنمم هست!
هوس شیرینی خامه ای کردم واقعا…
ولی به جاش چوب شور میخورم و عصر یخبندان میبینم..
دیگه خلاصه همین.
شب بخیر.
به نظر من یکی از موهبت هایی که بشر داره،حموم رفتنه.
الان که اینارو مینویسم،تازه از حموم اومدم،قبلش توی اتاقم یه اسانسِ خوش بو روشن کردم و الان اتاقم بوی وانیل میده..بعدش هم دو سه تا شمع روشن کردم تا انرژی خوبی بهم بده.نگاه کردن به نور شمع و آتیش رو خیلی دوست دارم..از اسپاتیفای هم پلی لیست مورد علاقه م رو پلی کردم. chill indie mix .. ایندی سبک مورد علاقه ی منه.
تا حالا گفتم که عاشق نور زرد هستم؟
به نظرم بوی خوب مهم ترین چیزه توی دنیاست!چرا بعضی از ادما از عطر زدن فراری هستن؟یا چرا در مقابل خوش بو بودن مقاومت میکنن؟بدم میاد از ادمای اینجوری..
مراسمِ بعد از حموم هم خیلی هیجان انگیز و مهمه.
اونجا که ماسک و کرم و لوسیون و عطر و آبرسان و بالم لب و آبرسان میزنی.بعدش به موهات میرسی..بهشون ماسک بعد از حموم میزنی و با حوصله خشکشون میکنی.مثل یه تراپی میمونه همه ی این کارا.
به نظرم آدما باید کارای زندگی رو آهسته آهسته انجام بدن..چرا ماها انقدر عجله میکنیم؟جلو تر خبری نیست..هرچی هست همینجاست.همین حالاست..
مثلاچرا عجله کنیم برای این که زودتر به یه جایی برسیم؟مهم اینه که در نهایت میرسیم دیگه..
زندگیای ماها پر شده از عجله! تند تند از این اپ به اون اپ میریم و سریع برنامه ها رو میبندیم..تند تند تایپ میکنیم! بابا ریییلکس..از همون لحظه ها لذت ببر..
آره خلاصه..خودم خیلی دارم این موضوع رو تمرین میکنم و حالم بهتره اینطوری.
امروز به هیچکدوم از کارایی که لیست کرده بودم نرسیدم. خب اشکالی نداره. عوضش چیل کردم. اصلا یه کاری وجود داره که من دوسش دارم..اسمش هست هیچ کاری نکردن! میدونستید وقتی شما هیچ کاری نمیکنید،درواقع دارید یه کاری میکنید؟ والا!!
منتهی همیشه به ما یاد دادن باید یه کاری بکنیم..چون در غیر این صورت یعنی مفید نیستیم و آدم بیخودی هستیم. بول شت محض!
خلاصه که همین..
امشب حتما چیپس سرکه ای میخورم.دلم براش تنگ شده.
دیگه این که همین.
امیدوارم جمعه ی خوبی بوده باشه براتون.