این که هنوز یه عده دارن برای تابو شکنی پریود تلاش میکنن،نمیدونم درسته یا غلط!یکی از دوستام که خیلی هم ازش خوشم نمیاد،یه ویدیو درست کرده برای روزِ زن(!!!!) و درمورد پریود حرف زده و برام فرستاده که ری استوری کنم و بهم گفته برای آگاهی رسانی لازمه!مگه ما از این مرحله گذر نکردیم؟من دلم نمیخواد اونی که بهم گغت رو استوری کنم.
به نظرم خیلی خواسته ی زیاد و نامعقولیه که بری بفرستی پستت رو دایرکت ملت(میدونم فعل جمله م رو بد جا استفاده کردم) و بگی اد استوریش کن!خب البته این موضوع که بنده یک تیچرِ بلاگر هستم هم بی تاثیر نیستحالا فعلا که ری استوریش نکردم؛تا ببینم چی میشه.
برای یه کار داوطلبانه ای ثبت نام کردم،فرم پر کردم و قرار شد بهم زنگ بزنن.توروخدا دعا کنین قبولم کنن.از فکرش دل تو دلم نیست.آرزوی همه ی زندگیمه.آخ کاشکی بشه که قبولم کنن و به آرزوم برسم.
هنوز به هیچکس نگفتم! جز خانومِ گردالی. از این به بعد به خانوم میم میگیم خانومِ گردالی.
ما خوش هیکلا وقتی ورزش می کنیم، اصن هدفمون این نیست که لاغر شیم. فقط به این فکر می کنیم که سیکس پک داشته باشیم یا همون دو تا خط کافیه. آره...
بعد دیشب، شب بسیار بزرگی بود. بگو چرا؟ چون بزرگ شدم. یه وقت فکر نکنین منظورم ظاهرمه ها. نخیر. هنوز baby faceهستم. خیالتون راحت. از یه لحاظ دیگه شب بزرگی بود. شبای زیادی تو زندگی آدم هست که پر از تصمیمه ولی اخرم به هیچکدوم عمل نمی کنیم. اما یه سری از شبا خودشون راهتو عوض می کنن. شاید انقد گریه کنی که چشات ورم کنه ولی مهم اینه که یهو عوض می شی. قوی تر از قبل می شی. راهت تغییر می کنه. یادت میاد خیلی وقته اینجوری به خودت فکر نکرده بودی.
امشب رفتیم خونه ی مامانِ بابا.
اسم من رو یادش نمیومد و هی بهم میگفت اسمت رو یادم رفته فلانی جان!خیلی بد خُلق شده و کم حرف میزنه.یعنی یکم که حرف میزنه،بعدش خسته میشه.
ولی امشب اونجا بهم خوش گذشت.براش نرگس خریدم.خیلی واکنش نشون نداد؛ولی امیدوارم خوشحال شده باشه.
آره داشتم میگفتم؛علیرغمِ همیشه،بهم خوش گذشت اونجا!یه عالمه خاطره از قدیما تعریف کردن و کلا فضای خوبی بود.سمی نبود امشب.
عاشق این سریالی ام که الان دارم میبینم.
دیروز با "خانوم میم" رفتیم بیرون برای اولین بار.خیلیییی خوش گذشت.امیدوارم شروع یک دوستی جدید و قشنگ باشه.
راستی دیروز بالاخره یه دفتر خاطرات قفل دار خرییییدم..وای باورت میشه؟
خلاصه این که همین.
میرم سریال عزیزم رو ببین و چوب شور بخورم.
خدافز.
اه اه عوق.
باید حذفش کنم.
اینطوری که نمیشه هرچی دلش خواست بگه.
بله از این به بعد همینطوری خواهد بود.
کتاب نشانه ی چهار شرلوک هولمز عزیزم رو هم تموم کردم ولی اتود در قرمز لاکی رو خیلی بیشتر دوست داشتم.
اتود در قرمز لاکی رو دیگه ندارم.چون با شایان سر بازی استقلال شرط بسته بودیم و من باختم؛قرار بود براش کتاب بخرم؛اما تصمیم گرفتم از کتابای خودم بهش بدم.خیلی خوشحال شد و خیلی خوشش اومد
یه سریال جدید رو شروع کردم که خیلی تعریفش رو شنیدم!یسری از دیالوگاش رو هم توی اینستا دیده بودم و به نظرم ارزش دیدن رو داره.
کتابی که این روزا دارم میخونم،کتاب «کنت دو مونت کریستو» هست که شایان پیشنهاد کرد بخونم.تا الان که ۲۰ صفحه خوندم و خیلی جذاب بوده! البته سه جلدیه و طولانیه.ولی مطمئنم که دوسش دارم.
دیگه چیا؟
دیگه این که جمعه،میرم اون جایی که همه ی زندگیم منتظرش بودم.
خیلی خوشحالم.
خدای مهربونم؛شکر و بوس و بوس و بوس.
شب بخیر.