اگر بتونم و پنج شنبه با مامان برم بیرون و باهاش یه صحبت اساسی و جدی داشته باشم خیلی خوب میشه! نمیدونم چرا توی این قضیه انقدر باهام مخالفت میکنه..میخوام ببینم اگر هیچ جوره کمکم نمیکنه،تکلیف خودم رو بدونم.
آخ..توی این مساله خیلی احساس تنهایی میکنم! عملاً انگار خودمم و خودم.البته نه..دلم فقط به خدای خودم گرمه.
ذهنم پره.
ولی حال دلم خوبه.شکر و الهی شکر.
سلام.از نوشته های قبلیت متوجه نشدم مساله چیبوده شایدم خواستی خصوصی بمونه.
این که حال دلت خوبه خیلی مساله مهمیه.چون بعضی وقتا آدم مجبوره به جای تصمیم درست از روی درموندگیتصمیم بگیره.
من اینجورمواقع حسابی در موردش فکر میکنم و بعدم همه جوره پاش وای میستم.حتی اگه خوب تموم نشه.
سلام عزیزدلم..نه هیچ وقت به این مساله اشاره ای نکردم،بخاطر همین متوجه نشدی.
ممنونم ازت