خب من چند وقت پیشا فهمیدم که اون قدر هم قوی نیستم که وقتی چیزی پیش میاد از جانب اطرافیان محترم، بتونم به کارای مهمم مثل درس خوندنم بپردازم. فقط تونستم عصبی تر نشم. یعنی ناراحتیم رو تا یه حدی حفظ کردم که بیشتر نشه. اما اصلا توان انجام کارای مهم رو نداشتم. که این ضعف بزرگی به حساب میاد و باید روش کار کنم. چون به همین راحتی چند ساعت تمرین رو از دست دادم و منی که عملا هیچ روز تعطیلی تو هفته ندارم، همون چند ساعت وقت آزادم رو بخاطر مشکلی که میشد بهش بی توجهی کرد،از دست دادم. تاسف باره(تاسف آوره؟) که نمی تونم وقتی از سر عصبانیت یا هر مشکلی، بغض میاد تو گلوم، کنترلش کنم و کارامو انجام بدم. اما مطمئنم که بالاخره یادش می گیرم.
یه عالمه چیز میز امروز به دانش آموزام یاد دادم.
دنبال یه سری لیسنینگای کوتاهم در حد گزارش فوتبال ولی خیلی کوتاه. نمی دونم از کجا پیدا کنم :دی
الان دارم سنتور تمرین میکنم و میخوام تا خاله م بیاد براش نسکافه درست کنم تو لیوانای خوشگل بخوره بهش خوش بگذره.
ایا می دانستید نور آفتاب از پشت پرده هم ضرر داره؟ پس خواهرم کرم ضد آفتاب بزن. حتی تو خونه :)))
روز بخیر
ساعت بیدار شدنمو ببینین چقد بهتر شده!از 8 بیدارم هرروز.البته امروز روز پسراست. یعنی فقط با پسرا کلاس دارم و خیلی از نظر روحی خسته می شم:دی ولی مهم اینه که بعد از سه تا کلاس بدو بدوووو می رم حموم و پری میاد دنبالم و بعدش کلی پادکست توی راه گوش میکنیم و حرف میزنیم و عشق و حال شروع میشه.
و این عشق و حال است که گلی را زنده نگه داشته است.
دیشب خوابای بد دیدم و همش بغض تو گلوم بود. ولی الان خوشحالم که خواب بوده.
فکر کنم بد برپی زدم. چون شونه م از دیروز درد می کنه. امروز اصلا نمی تونم دستمو ببرم بالا!
خب دیگه بفرمایین مسواک بزنین بعد به کاراتون برسید خدافظ
طرف ده سااااله تو کانادا زندگی میکنه بعد بالای پروفایلش نوشته I can be whatever I will to be!!
آخه این غلط گرامری رو کجای دلم بذارم؟ یعن دوتا دوست کانادایی نتونستی واسه خودت پیدا کنی؟