Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

عجیب اما واقعی!

انقدر خسته ام که خوابم نمیبره.

مِح.

رقّت انگیز

ولی ناموسا می خواید هیز باشید عیبی نداره به درک. ولی جلوی زنتون حداقل به بقیه خانما نگاه نکنین! اه!

از دست رفته..

تقریبا هفته ی پیش همچین موقع هایی بود که اشک میریختم..برای دوستی و رفاقتی که از دست رفته میدیدمش.

اما امروز،از اون روز گذشته و من هنوز زنده ام.

میدونی؟

هر از گاهی پیش میاد دورانِ بی-دوستی. ولی بعد،آدمی بهتر،آدمی درست تر و آدمی مناسب تر رو ملاقات میکنی و میبینی که از دست دادن ها همچین بد هم نبوده.

دروغ نمیگم،راستش همچنان بابت اون دوستیِ از دست رفته،محزونم. اما من وقت ندارم و اصلا دلم هم نمیخواد که برای آدم‌هایی که بچه بازی درمیارن،آدم‌هایی که قدر ناشناس هستن و آدم‌هایی که توقع زیادی از دیگران دارن،نه وقتم رو خرج کنم و نه احساسم رو.

این روزها درگیر کاری مهم تر از باقیِ چیز ها توی زندگیمم.کاری که باید امسال به سرانجام برسونمش و کاری که حتی شب‌ها هم خوابش رو میبینم.

خدایِ من..

بخواه برام که امسال،برسم به اونچه که در دل و در تک تک سلول‌هام رسوخ کرده.

تو بخواه.چون خیر،هرآنچه تو میخواهی ست.

شکر و الهی شکر.

امتیازات

تا اینجایِ کار:

قهوه تُرک 1

اسپرسو 0

:دی

برس برس

امروز دیر بیدار شدم. 9 بیدار شدم و 1 ساعت از جزوه نوشتنم عقب افتادم :(

حالا ولش کن غصه ش رو نمیخورم.امیدوارم برسم امروز مصاحبه-2 و مصاحبه-3 رو بنویسم..