Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

از تهه دل

خیلی خوشحالم.

چون هم امروز جمعه س؛روز مورد علاقه ی من،هم امروز بارون دیدم،هم برف دیدم،هم یه عالمه پرنده ی خوشگل،هم با بابا قدم زدیم صبح و سلفی گرفتم،هم ظهر با مامان  و بابا زیر برف قدم زدیم،کاپوچینوی شیرین خوردیم و سیگار کشیدیم و یه چیز دیگه هم هست که خیلی خوشحالم میکنه.خیلی خیلی.

بلیط کنسرت آرمان گرشاسبی رو برای بهمن گرفتیییم..ردیف  4 رو گرفتیم و نزدیکیم هورا هورااا خیلی خوشحااالم..

آخ خدای نازم.شکر شکر شکر

گندم روی منبر می رود 4

ما آدما خیلی به وقتا،بخاطر بقیه،دست از یه سری کارای مهممون میکشیم!ولی این اشتباهه!میدونی چرا؟چون همون آدما در مقابل،چنین کاری رو برای ما انجام نمیدن.

مثلا من اگر دارم درس میخونم،فلان شخص اگر بهم زنگ بزنه،درسم رو ول میکنم و میرم جواب میدم.درصورتی که اون آدم این کار رو نمیکنه یا خیلی شیک میگه داشته درس میخونده یا میگه بعدا بهت زنگ میزنم و دلایل مختلفی میاره و به کارش میرسه بهرحال.

خب اشتباهِ من و امثالِ من اینه که مثل اون آدما رفتار نمیکنیم.نمیگم که کار اون آدما بده ها! اتفاقا کارشون خیلی هم خوبه.چون خودشون رو اولین چیز مهم توی زندگیشون میدونن که خب این درست ترین کار ممکنه.

ببینید فرزندانم،موضوع اینه که نباید هیچوقت از خودمون بزنیم و به آدمهای دیگه برسیم.حتی اگر دلمون میخواد هم نباید این کار رو بکنیم به نظرم!چون این باعث میشه که بعد از یه مدتی،حسِ اینو داریم که هیچ غلطی نکردیم در زندگی و همش از خودمون زَدیم تا یه سری وقتایی رو با آدمای دیگه بگذرونیم.

میدونم ممکنه سخت باشه.من خودمم خیلی سختمه!حس میکنم اینطوری ممکنه دیگه خودم نباشم.ولی لازمه آدم توی زندگی،دردِ یسری تغییر ها رو بپذیره تا به رنج دچار نشه.

میدونید؟درواقع درد و رنج توی روانشناسی،دوتا مفهومِ جدا و مستقل از هم هستن.حالا بعدا براتون ازش بیشتر میگم.

پس یادتون نره ها. آفرین بوس به شما.

تشکر

تازه دارم میفهمم آدمِ درست یعنی چی..

تازه دارم میفهمم کسی که واقعی دوستت داشته باشه یعنی چی!چیکارا میکنه؟چیکارا نمیکنه؟چجوری هست؟چجوری نیست؟

تازه دارم میفهمم معنی پختگی یعنی چی،آرامش یعنی چی.

چه خوب که تموم شد.

ذهن شلوغ پلوغ

این که یک ماه باید صبر کنم باعث میشه حوصله م سر بره.ولی خب اوکیه.

سرما خوردم و صدام خنده دار شده.البته بماند که دوباره مجبور شدم پنی سیلین(کوفتی ترین آمپول دنیا) رو بزنم تا چرک گلوم خوب بشه.دکترم گفت لوزه های بسیار حساسی داری و از این به بعد هر شب،بعد از این که مسواک زدی،حتما آب نمک قرقره بکن کلا.

مدل ناخونام رو امروز خیلی یهویی عوض کردم ؛تیز و بلند،با یه رنگی که بین زرشکی تیره و بنفشه.حتما میدونین که از زرشکی روشن متنفرم؟مخصوصا اونایی که به قرمز میزنه و لباسای چرم هم اون رنگ رو زیاد دارن.اه اه.از هیچ رنگی اینهمه بدم نمیاد واقعا! 

کاشکی زودتر جمعه بشه. ولی خب،یاد گرفتم که در لحظه زندگی کنم.شتاب نکنم که هیچ جا هیچ خبری نیست.

شاگردم کوچولوئه؛7 سالشه و اسمش هست کارِن. امروز صداش زدم سرکلاس،گفت جانم؟ مثل یه مردِ گنده این کلمه رو ادا کرد.خنده م میگیره از حالتاش.خیلی بامزه س.البته خیلی هم مرتب و خوش بوئه!مامانش رو هنوز ندیدم،ولی حدس میزنم خانومِ مرتبی باشه.

حالم به طرز عجیبی خوبه و حتی این بار از این که حالم انقدر خوبه نمیترسم.

فقط تنها مشکلی که هست اینه که به پول بیشتری نیاز دارم.یعنی خداروشکر درآمدم بیشتر شده الان؛ولی این اونی نیست که من میخوام.

میخوام اونقدر پول در بیارم که راحت سفر کنم؛رها باشم و هی از این ور برم اون ور و با فرهنگ های مختلف،زبان های مختلف،غذاهای مختلف و دنیاهای مختلف آشنا بشم.ولی نمیدونم دیگه چجوری! نه راه پول درآوردنه رو میدونم و نه بقیه ی سوالای توی ذهنم رو.

فعلا که دارم یه زبان جدید یاد میگیرم و به نظرم خیلی شیرینه.البته به نظر بقیه سخته!ولی من دوسش دارم.آلمانی نیست.نپرسین چه زبانیه چون نمیخوام بگم؛باشه؟

بعدشم از اینهمه استعدادم توی یاد گرفتنِ زبان های مختلف واقعا گاهی حیرت زده میشم! جدی استعدادم خیلی خوبه توی این زمینه

خلاصه که همین.

کاشکی فردا پالتوی جدید و خوووش رنگ و خوشگلم برسه.

چرا از اونجایی که برای یه کاری ثبت نام کرده بودم بهم زنگ نزدن پس؟کاشکی من رو قبول کنن. آخ..آرزوی همه ی زندگیم. ولی میدونم که یه جنگ توی خونه خواهم داشت.

شب بخیر.

LOL

به نظر شاگردِ چینیم،اسمش هست Yi Ran ،غذاهای اروپایی خیلی حال بهم زن و چندش هستن. ازم پرسید دوست داری کدوم حشره رو امتحان کنی و بخوری؟

دووود؟ یو کیدینگ می؟