Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

الهی شکر

امروز به یکی از آرزوهای همه ی زندگیم رسیدم.اولش بدون این که متوجه بشم،از چشمام اشک میومد و من داشتم گریه میکردم.این گریه از سر شوق بود؛از قلبم میومد.توی دلم پر از شکوفه های صورتی و سفید شده بود.هنوزم همین حس رو دارم.

از این به بعد همیشه این حس رو دارم.

امروز رسیدم به همه ی چیزی 13 سال بود میخواستمش.امروز رسیدم به اون چیزی که همه ی غایتِ من در اون نهفته س .

عزیزترینم من رو دعوت کرد.سماع.سماعِ جانم..

میدونستم که این کار رو میکنه بالاخره.

من خیلی خوشبختم.

شاکرم.

شاکرم.

شاکرم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد