Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

دکتر گندمی

هرکسی هرچند وقت یک بار یهو یه شور عجیبی توی وجودش میاد. یه انرژی وصف نشدنی که هیچی نمی تونه جلوشو بگیره و این آدم با یه انرژی خیلی خیلی زیاد به سمت هدفش حرکت میکنه.
و گاهی برعکس. یعنی اون آدم down می شه و حس انجام هیچ کاری رو نداره. که بیشتر توضیحش نمی دم چون نمیخوام الان بهش فکر کنم.
میخوام اینو بگم که کاملا عادیه اگه مثه yoyo، حالمون عوض بشه. ولی باید اون تایم هارو بشناسیم و بهترین برخوردو انجام بدیم. مثلا وقتی حس بد داریم بذاریم واقعا کار خودشو بکنه. یعنی تحملش کنیم و از خودمون انتظار نداشته باشیم که تو اون وضعیت کارای مهم انجام بدیم و هرموقع این شور و هیجان میاد، خیلی سریع و با انرژی بدوییم سمت هدفمون. اینجوری سوار موج های زندگی شدیم و با موج می ریم بالااا و پایین( الان حالت دستمو حس می کنین؟
 ) و بهترین استفاده رو از روزامون می کنیم.
این هم از سری تجربیات ارزشمند من 
 جدی بگیرید! و البته این رو هم بگم که این روزا موج زندگیم رفته بالا و منم اون بالاهام برا همین دارم از فرصت استفاده می کنم و حسابی سرگرم کارای مورد علاقمم. حالا وقتی موج بیاد پایین هم میام می نویسم که چیکار می کنم.

الهی شکر

امروز به یکی از آرزوهای همه ی زندگیم رسیدم.اولش بدون این که متوجه بشم،از چشمام اشک میومد و من داشتم گریه میکردم.این گریه از سر شوق بود؛از قلبم میومد.توی دلم پر از شکوفه های صورتی و سفید شده بود.هنوزم همین حس رو دارم.

از این به بعد همیشه این حس رو دارم.

امروز رسیدم به همه ی چیزی 13 سال بود میخواستمش.امروز رسیدم به اون چیزی که همه ی غایتِ من در اون نهفته س .

عزیزترینم من رو دعوت کرد.

میدونستم که این کار رو میکنه بالاخره.

من خیلی خوشبختم.

شاکرم.

شاکرم.

شاکرم.

آرزوی دیرینه

این که هنوز یه عده دارن برای تابو شکنی پریود تلاش میکنن،نمیدونم درسته یا غلط!یکی از دوستام که خیلی هم ازش خوشم نمیاد،یه ویدیو درست کرده برای روزِ زن(!!!!) و درمورد پریود حرف زده و برام فرستاده که ری استوری کنم و بهم گفته برای آگاهی رسانی لازمه!

به نظرم خیلی خواسته ی زیاد و نامعقولیه که بری بفرستی پستت رو دایرکت ملت(میدونم فعل جمله م رو بد جا استفاده کردم) و بگی اد استوریش کن!خب البته این موضوع که بنده یک تیچرِ بلاگر هستم هم بی تاثیر نیستحالا فعلا که ری استوریش نکردم؛تا ببینم چی میشه.

برای یه کاری ثبت نام کردم،فرم پر کردم و قرار شد بهم زنگ بزنن.توروخدا دعا کنین قبولم کنن.از فکرش دل تو دلم نیست.آرزوی همه ی زندگیمه.آخ کاشکی بشه که قبولم کنن و به آرزوم برسم.

هنوز به هیچکس نگفتم! جز خانومِ گردالی. از این به بعد به خانوم میم میگیم خانومِ گردالی.

i'm me

ما خوش هیکلا وقتی ورزش می کنیم، اصن هدفمون این نیست که لاغر شیم. فقط به این فکر می کنیم که سیکس پک داشته باشیم یا همون دو تا خط کافیه. آره...

بعد دیشب، شب بسیار بزرگی بود. بگو چرا؟ چون بزرگ شدم. یه وقت فکر نکنین منظورم ظاهرمه ها. نخیر. هنوز baby faceهستم. خیالتون راحت. از یه لحاظ دیگه شب بزرگی بود. شبای زیادی تو زندگی آدم هست که پر از تصمیمه ولی اخرم به هیچکدوم عمل نمی کنیم. اما یه سری از شبا خودشون راهتو عوض می کنن. شاید انقد گریه کنی که چشات ورم کنه ولی مهم اینه که یهو عوض می شی. قوی تر از قبل می شی. راهت تغییر می کنه. یادت میاد خیلی وقته اینجوری به خودت فکر نکرده بودی.

خوب بود

امشب رفتیم خونه ی مامانِ بابا.

اسم من رو یادش نمیومد و هی بهم میگفت اسمت رو یادم رفته فلانی جان!خیلی بد خُلق شده و کم حرف میزنه.یعنی یکم که حرف میزنه،بعدش خسته میشه.

ولی امشب اونجا بهم خوش گذشت.براش نرگس خریدم.خیلی واکنش نشون نداد؛ولی امیدوارم خوشحال شده باشه.

آره داشتم میگفتم؛علیرغمِ همیشه،بهم خوش گذشت اونجا!یه عالمه خاطره از قدیما تعریف کردن و کلا فضای خوبی بود.سمی نبود امشب.

عاشق این سریالی ام که الان دارم میبینم.

دیروز با "خانوم میم" رفتیم بیرون برای اولین بار.خیلیییی خوش گذشت.امیدوارم شروع یک دوستی جدید و قشنگ باشه.

راستی دیروز بالاخره یه دفتر خاطرات قفل دار خرییییدم..وای باورت میشه؟

خلاصه این که همین.

میرم سریال عزیزم رو ببین و چوب شور بخورم.

خدافز.