منتظرم سایت باز بشه تا دوتا بلیطمون رو بگیرم.
قرار بود برم خونه ی نسیم اینا،اما خواهرش یه جراحی یهویی داشت و کنسل شد.
دیگه چی؟
دیگه همین.
دعا کنید دوتا بلیط توی ردیفای جلویی گیرم بیاد.
خودافس.
آقای پستچی کتابم رو نیاورده.
آخرین کتابی که خوندم "فیستا-ارنست همینگوی" بود.
الان کتاب ندارم و دارم دیوانه میشم.
البته میتونم برم از کتابخونه ی بابا بردارم،ولی نمیخوام.چون میخوام کتاب جدیدی که خودم خریدم رو بخونم.
آقای پستچی!
کاشکی امروز میومدی عزیزم. هیچوقت انقدر دلتنگت نبودم :(
یه لحظه فکر کن چیزایی که ازشون مطمئنی، کاملا برعکس باشه! وحشتناکه!
حالا فکر کن تو زندگیت فقط از یه چیز مطمئن باشی و همون کاملا برعکس باشه!!! افتضاحه!
وقتی آدما حرف می زنن، علاوه بر اینکه به حرفاشون گوش می دم، توجه می کنم که از چه کلمات جدیدی استفاده می کنن و یا جمله بندیشون چطوریه. یه سری چیزای جدید از گردالی یاد گرفتم که میخوام براتون بنویسم.
یکیش فعل"برنامه کردن" هست. ما قبلا می گفتیم برنامه ریزی کردن اما این یکی جدیده. مثلا میگه " برنامه کردیم رفتیم مسافرت"، "برنامه کن بیا" ، "برنامه کردن بمونن"
بعدیش فعل "شماره بازی" هست. ما قبلا می گفتیم فلانی به فلانی شماره داد. اما الان می تونیم بگیم اون دو نفر شماره بازی کردن. یعنی به هم شماره دادن.
یه چیزای دیگه ای هم بود که یادم نمیاد الان :دی