Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

قول میدم

بعضی از حرف ها از دلِ آدم پاک نمیشن.همیشه ردشون میمونه.

یادمه یک روزی،یک جایی،یکی داشت به حرفام گوش میداد و در آخر بهم گفت "میدونی؟بعضی از آدما ذاتاَ مشاور به دنیا میان.گندم تو هم از همونایی..خوب میدونی چه چیزایی بگی به آدم که به کارش بیاد..ممنونم."

اما یک روز دیگه،یک جای دیگه،یکی دیگه بهم گفت "تو همش توصیه میکنی  و همش پند میدی به آدم ولی در عمل هیچ کدوم رو نداری.."

دلم خیلی شکسته از اون روز.

راستش تصمیم دارم دیگه هیچ توصیه ای نکنم به آدما. تا زمانی که خودشون ازم کمک بخوان.

خب این ویژگیِ ذاتیِ منه که دارمش؛کمک کردن،حمایت کردن،گوش دادن و صحبت کردن..اینا چیزاییه که گندم براشون ساخته شده. ولی واقعا چرا این اشتباه رو میکنم؟

تصمیم دارم چیزایی که میخونم،چیزایی که میدونم،چیزایی که براشون زمان میذارم و یادشون میگیرم رو برای خودم نگه دارم و یا به کسایی بگم که مشتاقِ شنیدنش هستن.کسایی که مثل خودم عطشِ دونستن و بهتر شدن رو دارن. اینطوری دیگه هیچوقت هیچ کسی بهم نمیگه تو همش توصیه میکنی و پند میدی.

آره این تصمیمِ بهتریه.

حالم درست مثلِ این آهنگِ خیلی عزیز و غمگینه.