Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

حالت تهوع اگه ولم میکرد عنوان خوبی میذاشتم

اینترنت خونه ی ما واقعا گاوه! خیلی از گاو های عزیز عذرخواهی میکنم البته.دلم میخواد برم غر بزنم..ولی به کی؟به بابای بنده خدا؟مگه تقصیر اونه اخه..پس فحش میدم و دوباره روی دکمه ی Connect کلیک میکنم.

مامان اینا گیر دادن که حتما فردا بریم بیرون..سمتِ فیروزکوه و اون طرفا. خدا خدا میکردم برای بابا مهمان بیاد و بگه نمیتونیم بریم ولی خب خدا اهمیتی نداد :دی خیلی دوست دارم برم توی طبیعت ها!اما متاسفانه کمی تنبل شدم..

همچنان حالت تهوع دارم و فقط میلم به چیپسِ لیمویی میره! یا این لیمو کوچولوهایی که بابا خریده رو سه چهارتاش رو آب میگیرم و با نمک میخورم..

شما هم مثل من دهنتون آب افتاد؟

برای تولدِ بیبی جانم میخوام چندتا کادو بگیرم..کاشکی پولم برسه؛یکیش رو فعلا سفارشش رو نهایی کردم تا حقوقم رو بگیرم و برم برای بعدیا..خودم خیلی ذوق دارم.کلا خیلی باحال نیست که ادم چندتا کادو بگیره؟یا یدونه کادو بگیره ولی یه کادوی باحااال

امروز با مامان رفتیم خونه ی مادرجون و اونجا هم یه بسته چیپس لیمویی خوردم و کمی با دوستِ جدیدم صحبت کردم. اسمش هستش "آشیش" و هندیه. آدم خوب و مودبیه وگرنه باهاش حرف نمیزدم.توی یه شرکت کامپیوتری کار میکنه و رشته ش آی-تی بوده و قصد داره به آمریکا مهاجرت کنه. بیشتر با هم حرف میزنیم تا اسپیکینگ رو تمرین کرده باشیم.الانم 4تا وویس داده که حال ندارم بازش کنم .واقعا لهجه ی هندی وقتی داره انگلیسی حرف میزنه خیلی سخته..

اها راستی بهش یاد دادم حال و احوال کردنِ فارسی رو. جالب این که "خ" رو "ح" و "ق" رو "گ" تلفظ میکنه..وقتی میخواد بگه سلام خوبی؟میگه سلام ححححوبی؟بعد میگه نه نشد یبار دیگه امتحان میکنم،سلام حححححوبی؟ و فکر میکنه دفعه ی دوم خیلی بهتر گفته درحالی که اصلا خ رو نمیتونه تلفظ کنه و من کلی میخندم..

تازه دیروز بهش گفتم بیا tongue twister بازی کنیم؛ برای جمله ی اول هم بهش گفتم بگو"دایی چاقه چایی داغه" و میگفت "دایی چاگه چایی داگه" و من مرده بودم از خنده..اما من چیزایی که اون به هندی میگفت رو خوب تلفظ کردم و پشمای خودم و اون همزمان ریخته بود. واقعا توی یادگیری زبان های مختلف استعداد خوبی دارم

یکی از شاگردام هم پیام داد و فکر میکرد من هنوز توی اون موسسه ی کوفتی کار میکنم و ازم یه سوال داشت! شاید بعدا درمورد فرزندپروریِ اشتباه مادرای ایرانی برای پسراشون بنویسم..الان اصلا حوصله ش رو ندارم و فقط میگم خاک بر سر مادرش. :|

خلاصه همین دیگه..لازمه برم قبل از خواب کارایی که قرار بود رو انجام بدم تا بتونم کم کم بهتر بخوابم.

وای از گوشی دور موندن سخته برام.ولی میتونم.قطعا.

راستی گفتم که یه کتاب جدید سفارش دادم امروز؟خیلییی خوشحالم براش.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد