Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

دلم تنگه..

خیلی دلم تنگه..کاشکی انقدر دلتنگ نبودم.

...

به یه عالمه سبد گل های قشنگی که روبروی تختمه نگاه میکنم و بغض میکنم.

به مسیج های محبت آمیزی که برام میاد نگاه میکنم و موقع جواب دادنشون بغض میکنم.

به حضورآدم هایی که دوسشون داشتم ولی الان دیگه دوسشون ندارم فکر میکنم و بغض میکنم.

به اون چیزی که خیلی میخواستمش ولی نشد که داشته باشمش فکر میکنم و بغض میکنم.

حتی به این که گلوم درد میکنه فکر میکنم و بغض میکنم.

به زنگ هایی که دوستام بهم امروز زدن و من جواب ندادم نگاه میکنم،بعدش مسیجاشون رو باز میکنم که چقدر نازنازیم کردن و بغض میکنم.

به نبودن سنتورم توی اتاقم فکر میکنم و بغض میکنم.

به نبودنِ دلبر(اولین گربه ای که داشتم) فکر میکنم و بغص میکنم.

به این که شیشه ی عطر مورد علاقه م داره خالی میشه نگاه میکنم و بغض میکنم.

به این که نمیرم آموزشگاه فکر میکنم و بغض میکنم.خیلی ناراحتم که نمیرم آموزشگاه..شاید نباید روانشناس باشم و فقط باید تیچر باشم.آخه من با تیچر بودن حالم خیلی خوبه.نمیدونم چی درسته و چی غلط :((((

به آهنگِ لالایی طاهر قریشی گوش میدم و اجازه میدم بغضم بترکه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد