Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

با تشکر

جنگلِ اینسری ۱۰ از ۱۰  :)

جنگلش زنده بود.مثل اون یکی که عید رفتم نبود؛اه اه. تازه صدای اواز خوندنِ پرنده هاش هم فرق میکرد! دقت کردید؟پرنده های هر جنگلی،یه مدلی میخونن! اگر دقت نکردید،این بار دقت کنید حتما :)))

من و نسیم،یه عااالمه خندیدیم..یه عااالمه مدیتیشن کردیم و چیل کردیم.غذا درست کردیم،جنگل رو گشت زدیم،درختا رو بغل کردیم،دریاچه رو دیدیم،یه عالمه آلوچه های ترش خوشمزه خوردیم :دی ،گوسفندا رو نازنازی کردیم،شب قبل از خواب یه عااالمه فال گرفتیم از شاعرای مختلف مثل حافظ،مولانا،سعدی،عطار،خیام،ملک الشعرای بهار و فرخیِ یزدی.اونی که مال من از فرخی یزدی اومد قشنگ بود؛پس یکمش رو مینویسم:

دیشب از غم تا سحرگه آه سردی داشتم

آه سردی داشتم آری که دردی داشتم

سرخ رویی یافتم از دولت بیدار چشم

ورنه پیش از اشکباری رنگ زردی داشتم

یه عالمه شاهنامه خوندم.یعنی امروز بعد از صبحانه،ولو شدم روی نَنو و همینطوری که تاب میخوردم،شاهنامه هم خوندم.جلد اول تقریباً آخراشه..آخ جون بعدش میرم جلد دوم.

الان توی تخت گرم و عزیزِ خودم هستم. اما دروغ چرا؟دلم میخواست توی کیسه خوابم باشم و گوشم رو محکم بپوشونم تا هزارپا یا جوجو های دیگه یه وقت نرن توی گوشم :(((

اها راستی!یه آگلی نِیکِد گای هم داشتیم اینسری که فکر میکرد خیلی جذابه..اه اه؛چندش.. ewww brother! what’s that

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد