Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

شرح حال

اومدم یه خبر مهم بنویسم و برم.

بالاخره آقای زال زر یا دَستان(من از این لقب یا اسمش بیشتر خوشم میاد)،پس از نامه بازی های زیاد با پدرش(سام) و منوچهر شاه و ابر و باد و مه و خورشید و فلک و پا فشاری های بی امانش به خواستنِ رودابه،با رودابه جون ازدواج کرد و رسیدیم به روز به دنیا اومدنِ رستم خان.بله! اقای رستمِ دستان که معرف حضورتون هستن احتمالاً  ^_^

نگران نباشید. حال مادر و بچه خوبه.

البته تا اینجای کار.

حالا بازم اخبار جدید رو بهتون میگم :دی

بای.

“این رو صبح نوشته بودم”

……

میدونستید رستم از بس که پیل‌تَن بوده،مادر بیچاره ش نتونسته اون رو به روش طبیعی به دنیا بیاره و از حال میره.زال خیلی نگران رودابه میشه و یهویی یاد سه تا پری که سیمرغ بهش داده میفته!بعدش،یکی از پر های سیمرغ رو اتیش میزنه و سیمرغ میاد میگه برو انقدر به رودابه شراب بده تا بیهوش بشه؛بعد،پهلوش رو بشکاف(آخ..) و بچه ت رو بیار بیرون.

و بله!رستم با روش سزارین به دنیا اومده که در زمان خودش،خیلی لاکچری(چقدر از این کلمه بدم میاد ولی معادلش به ذهنم نیومد) بوده..

سزارین چیه! ما خودمون رستم مذگان داریم..هارهارهار.

“این رو شب”

….

تا آپدیت های بعدی،بدرود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد