Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

شکر

انقدر برام امنه که کودک درونم،بدون ترس و واهمه،پیشش شیطنت میکنه و رهاست.

خودمم پیشش.خودِ خودمم..بدون هیچ سانسوری.

امشب همینطوری که موهام رو از صورتم کنار میزد،خیره شد به چشمام،عمیق نگاهم کرد و گفت تو چرا انقدر دلنشینی گلی؟ یا یه جای دیگه،بازم وقتی به چشمام عمیق نگاه میکرد،بهم گفت قشنگی تو..قشنگ. :)))))))

رنگ چشماش رو دوست دارم.مهربونیِ توی نگاهش رو خیلی بیشتر..

خیلی حواسش بهم هست..موقع رانندگی،موقع غذا خوردن،همه چی کلا..

امشب قضیه ی «الف» و این که چقدر از کارش و رفتارش ناراحت شدم بهش گفتم.اینطوری دلم اروم تره.دوست ندارم چیزی رو ازش قایم بکنم.

خیلی خوشحالم که هست..

آرومم

راضی ام و خوشبختم.

خدای من..

خدای خوب و عزیز من..

شکرت و الهی شکرت.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد