دیشب موقع برگشتن،انقدر خسته بود که گفت گلی جان بشین پشت فرمون عزیزم. و تا خونه من رانندگی کردم و اون خوابش برد.نمیخواست بخوابه اما وقتی فهمیدم زوری داره خودش رو بیدار نگه میداره،گفتم عزیزم تو بخواب من ویز میزنم.
وقتی رسیدیم خونه،تا من صورتم رو بشورم و قرص بخورم و کارای قبل از خواب رو بکنم،بیهوش شده بود..وقتی دراز کشیدم و خواستم بخوابم،اروم گونه ش رو بوس کردم که همونجوری تویِ خواب گفت«مرسی عزیزم» و دوباره صدای خر و پفش بلند شد و من مردم از خنده :دی
صبح براش تعریف کردم این قضیه رو،دوباره مثل سری پیش،یه بادی به غبغب انداخت و گفت ببین گلی من توی خواب هم حواسم بهت هست..
اخه بامزه ی قلبمی تو مَرد :))))))))
شکر شکر شکر.