Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

گوگولی

دیشب موقع برگشتن،انقدر خسته بود که گفت گلی جان بشین پشت فرمون عزیزم. و تا خونه من رانندگی کردم و اون خوابش برد.نمیخواست بخوابه اما وقتی فهمیدم زوری داره خودش رو بیدار نگه  میداره،گفتم عزیزم تو بخواب من ویز میزنم.

وقتی رسیدیم خونه،تا من صورتم رو بشورم و قرص بخورم و کارای قبل از خواب رو بکنم،بیهوش شده بود..وقتی دراز کشیدم و خواستم بخوابم،اروم گونه ش رو بوس کردم که همونجوری تویِ خواب گفت«مرسی عزیزم» و دوباره صدای خر و پفش بلند شد و من مردم از خنده :دی

صبح براش تعریف کردم این قضیه رو،دوباره مثل سری پیش،یه بادی به غبغب انداخت و گفت ببین گلی  من توی خواب هم حواسم بهت هست..

اخه بامزه ی قلبمی تو مَرد :))))))))

شکر شکر شکر.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد