Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

بام سرد

وقتی میخوایم بریم بیرون،معمولا اینطوریه که میگه نپرس. چون همش دوست داره سوپرایزم کنه. دیشب که قرار بود بعد از کلاسم بیاد دنبالم،گفت گلی جان،لطفا کاپشن هم بردار با خودت. بعد که بهش زنگ زدم،گفت نمیپرسب کجا میریم؟گفتم خب خودت گفتی نپرس و گفت اره افرین نپرس.فکر کنم نرفتی اینجا رو تا حالا.

خلاصه رفتیم و انقدر سرد و خوب بود هوااا که کلی کیف داد.چون ترافیک بود،با موتور اومده بود،موتورش رو توی پارکینگ گذاشتیم و با ماشین من تا بام رو رفتیم.من این بام رو نرفته بودم تاحالا.

بعدش با هادی ویدیو کال کردیم و اونم بهمون پیوست.داشتن درمورد غذا صحبت میکردن که هادی بگیره و بیاره،که پسر گوگولی(بهش میگم گوگولی) بهش گفت گلی جان رضا لقمه دوست داره.که گفتم نه حالا اگه جای دیگه ای میخواین برای من فرقی نمیکنه. اما هادی رفت و از رضا لقمه،لقمه های محبوووب دل من رو گرفت و اورد.میدونی چی دلم رو گرم میکنه؟این که به خواسته های من خیلی اهمیت میده. گلی اینو دوست داره،گلی اونو دوست داره.گلی نظرش با اینه :)))))) حواسش هست بهم دیگه خلاصه.

غذا رو خوردیم و قلیون هم کشیدیم و چون پسر گوگولی عاشق چاییه،چایی هم زدیم و کلییی حرف زدیم.

سرد بودا..خیلی سرد..اما خیلی خوب بود و خوش گذشت.

دیشب یه چیز بامزه هم بهم گفت! همینطور که بغلم کرده بود و داشتیم شهر رو نگاه میکردیم و حرف میزدیم،گفت گلی جان! گفتم جانم؟گفت چقدر ما خوبیما..نه؟ قند بود که توی دلم اب میکردن :)))) لازمه مقدارش رو بگم؟

شُکر و الهی شکر.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد