Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

ماچ ماچی

وسط کلاس بودم،بهم مسیج داد، نوشت گلی! هروقت تایم داشتی باهام تماس میگیری؟

و من توی اون تایم،دقیقا توی تایم استراحتم بودم.سریع بهش زنگ زدم و با هم حرف زدیم. بعدش با یه حالت بامزه ای گفت گلی..گغتم جانم؟گفت چقدر دلم میخواست الان اینجا بودی..از همون خنده های به قول بقیه شطونکی کردم و گفتم چیکار میکردی اونوقت؟ یکم سکوت کرد..بعد خندید،گفت خودت حدس بزن،تو که عاشق بازیِ حدس زدنی..گفتم نه،الان دوست ندارم حدس بزنم،دوست دارم بشنوم. دوباره خندید و گفت خبببب،بوست میکردم.گفتم عههه؟چه کارااا که بعد گفت بوسِ دیشبت خیلی بهم چسبید.

انقدر بامزه میگفت که دلم میخواست بغلش کنم.

گفتم به اون نمیگن بوس، به اون میگن ماچ.گفت اره راست میگی،همون ماچ.

اخه میدونی دیشب چی شد؟دیشب که منو با هادی رسوندن پیشِ ماشینم،بعدش مثل همیشه،دستاشو باز کرد و با ارامش بغلم کرد. بغلش خیلی خوبه.انقدر اروم بغلم میکنه..با  طُمأنینه و ملایم.انگاری که یه شئ  شکستنی رو بغل کرده. دیشب همینطوری که بغلم کرده بود،گفت«یعنی الان باید بری؟» خندیدم و خودم رو از بغلش کشیدم بیرون و گفتم اره دیگهه :( بعد دوباره بغلش کردم و گفتم مرسی عزیزم،خیلی خوش گذشت،اونم گفت مرسی که اومدی و من تندی،لپشو ماچ کردم،اونم لپمو ماچ کرد. یه ماچِ کوچولو.

منظورش از ماچ همین بود :دی

 ای بابا..منم دلم براش تنگ شدا :(

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد