Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

از کفم رها شد قرار دل

احساسات بامزه ای رو دوباره دارم تجربه میکنم.

به معنای واقعی،ادم های زیادی رو دیدم و باهاشون دیت رفتم. اما این یکی،بدون این که تصمیمی به دیت رفتن داشته باشم،یه جوری توی دلم جا شده که ضربان قلبم رو دوباره دارم حس میکنم.وقتایی که اسمش میفته روی گوشیم،قلبم دوباره تند تند میزنه. فکر میکردم دیگه این حس برام پیش نیاد،فکر میکردم فقط همون یه بار بوده.اما انگاری اشتباه میکردم.

اول از همه،اسم و فامیلیش نظرم رو جلب کرد.اسمش خیلی خاص و قشنگه.دلم میخواد هی اسمشو تکرار کنم. اخ اخ..فکر کنم دلم از دست رفت :) چرا؟چون اسمش اولین چیزیه که دوسش دارم..

امشب که بهش مسیج دادم خیلی خسته ام و دلم میخواد فقط فرار کنم از اموزشگاه،بهم زنگ زد و با انرژی گفت «سلااام قربونت..» نمیدونی چقدر این دوتا کلمه رو بامزه بیان کرد.گاهی بهش میگم دلم میخواد لپتو بکشم،اخه واقعا بامزه س..یا مثلا زنگ میزنه و میگه سلااااام گلی خانوووم..انقدر این گلی خانوم رو با نمک میگه کلی میخندم.

ازم میپرسه کجام؟چیکار میکنم؟حالم خوبه یا نه؟و مراقبمه..

بهش که فکر میکنم،لبم به خنده باز میشه :))) توی دلم پر از شکوفه های گیلاس شده دوباره. خوشحالم و غرق لذتم.

به این که چجوری همدیگه رو دیدیم،چجوری حرف زدنامون با هم شروع شد و الان کجایِ مسیریم فکر میکنم و از این دومینو هایی که انقدر روی نظم میفتن،کیف میکنم.

فعلا نمیخوام به هیچ چیزی فکر کنم..فقط میخوام به خودم اجازه بدم این احساسِ شیرین،بند بند وجودم رو غرق لذت کنه.

دلم براش تنگ شده..منتظرم از خونه ی خواهرش برگرده و بهم زنگ بزنه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد