Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

کمی حرف

زندگی چیزِ عجیب و بامزه ایه..گاهی هم بی حوصله میشه و تلخ بازی درمیاره. ولی چون چیزی توی دلش نیست،گذراست و زود میگذره.

به قول شاعری که دقیقا اسمش رو نمیدونم، چون میگذرد غمی نیست. (اصلا این یه شعره یا یه جمله ی قصار؟نمیدونم)

از وقتی از ارتودنسی برگشتیم خونه تنهام.کلاسم رو با امیرطاها داشتم و بعدش نشستم چیل کردم. 

میخوام برم ظرفارو بشورم و یه شامی هم برای خودم درست کنم چون مامان اینا دیر میان.

همه ی خونه نور زرد داره و آرومه. پیشی جونم خوابیده و من دارم همزمان چایی میخورم و خدا رو شکر میکنم بابت همه چی.

خوشحالم این روزا.

شُکر.

نظرات 1 + ارسال نظر
نازگل شنبه 28 بهمن 1402 ساعت 11:31

سلام گندمم

یه فیلمی دیدم دلم می خواست بهت بگم ببینیش لطفا و اگر شد در موردش فکر کنی و نتیجه اش رو برام بنویسی
https://m.imdb.com/title/tt7063210/

سلام نازگل جانم.
اخر هفته میبینم ایول

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد