Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

ای بابا

من از اینکه آدما تو خیابون آشغال بریزن متنفرم. یعنی واقعا ناراحت می شم. برا همین تصمیم گرفته بودم که از این به بعد اگه دیدم کسی آشغال ریخت، اول به قیافه ش نگاه کنم و اگه بهش نمیومد که اهل دعوا باشه بهش بگم که آشغالو برداره :))  امروز با مامان و خاله م بیرون بودم که دیدم یه پسره (شاید دو سه سالی از من کوچیکتر) پوست پفک رو انداخت زمین، با اینکه سطل آشغال یه کم اونورتر بود و نشست تو ماشینش و اماده شد که بره. منم رفتم جلوش و با انگشت سبابه، به پوست پفک اشاره کردم و گفتم می شه برش داری؟ اون پسره هم یه جورایی جا خورده بود گفت چشم و بعد اونقد خم شد که سرش حتی خورد به فرمون ماشین. در رو باز کرد خم شد پوست پفک رو برداشت و انداخت تو سطل آشغال.

بعدش فکر می کنین حالم خوب شد؟ عذاب وجدان گرفتم! دلم براش سوخت :|

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد