یه پستی بود که درمورد مامان نوشته بودم؟خب چرت بود..
من وقتی از آدمایی که خیلی دوسشون دارم ناراحت میشم،خیلی بی رحمانه درموردشون اون لحظه نظر میدم.
من عاشق خونمون هستم. و عاشقِ مامانم.
باشه؟
حالم این روزا خیلی بده..شدیدا احساس میکنم که افسردگی نهفته داره گریبان گیرم میشه.یا شایدم شده!
دیشب انقدر حالم بد بود که به همسرِ مشاورم پیام دادم(چون منشیش خانومشه) و گفتم میشه زودترین زمانی که میتونم با اقای دکتر جلسه داشته باشم رو بگین بهم؟من حالم خوب نیست..و بعد گفتم که دو جلسه باشه که اون گفت خسته ت میکنه و در نهایت گفت که یک ساعت و نیم اگر باشی بهتره.قراره پنج شنبه جلسه داشته باشم..
خلاصه همین.
به لطفِ مامان،من الان یک ادمِ عصبانی هستم.
اون هیچوقت بابت کار اشتباهی که انجام میده عذرخواهی نمیکنه و بعدش یه جوری وانمود میکنه که انگار همه چیز خوبب و نایسه!این موضوع خیلی من رو عصبانی میکنه..درست مثلِ الان.
آبدوغ خیار پارتی تبدیل به زهرمار پارتی شدیه کاسه ی خیلی کوچولو خوردم و بعدم هم مامان و هم بابا با حرفاشون که مثلاااا و به قول خودشون شوخیه(خیلی هم لوس و بی مزه بود)،دیدم دارن عصبانی ترم میکنن،پس برای این که دعوام نشه،پاشدم اومدم تو اتاق.نمیخوام امروزم رو با عصبانیت بگذرونم؛پس احتمالا بیشتر توی اتاقم باشم و کارایی که خوشحالم میکنن رو انجام بدم.
بعضی وقتا از خونمون متنفر میشم و بعضی وقتا هم عاشقش میشم.اما هرچی سنم بالاتر میره،احساس میکنم گزینه ی اول بیشتر میشه.نمیدونم؛شایدم الان چون عصبانی هستم اینو میگم.
خلاصه که همین.
میگم این فیلمِ تفریق رو دیدین؟خیلی ازش تعریف میکنن.گذاشتم دانلود بشه تا ببینمش امروز.
فهمیدم صبح ها چجوری خوشحال باشم و بی استرس!البته من معمولا که از خواب بیدار میشم،بداخلاق نیستم ولی این روزا کمی مضطرب و اخمو و دل نگرانم. خب بالاخره رمزش رو یاد گرفتم. صبح هایی که اینطوری ام،باید سمفونی گوش کنم.بعله!امروز هم Swan lake چایکفسکی نازنینم رو گوش دادم و یهو همه چی در نظرم قشنگ تر شد.
نرفتیم پاکینگ پروانه چون 4 صبح خوابم برد و نمیتونستم بیدار بشم بریم چون سرم هم درد میکنه.تازه یک ساعته که بیدار شدم.
چون دریاچه ی قو رو گوش دادم،الان زدم باربی و دریاچه ی قو که عاشقشم دانلود بشه،بعدش راپونزل و قلم جادویی رو میبینم و بعدش هم احتمالا دو تا فیلم دیگه و شرلوک هولمز میخونم و نقاشی میکشم.من عاشق جمعه هام
هرروز دارم سایت رو چک میکنم ببینم بلیط پیدا میشه یا نه ولی به طرز عجیبی اتوبوس کمه.یعنی خاک بر سرتون کنن که مردم یه کشور رو اینهمه لَنگ میذارید.از اینجا متنفرم.
ولش کن.ناهار آبدوغ خیار پارتی داریم و من خیلی خوشحالمبه این صورت که توی یه ظرفِ خیلی خیلی گنده یه عالمه آبدوغ خیار درست میکنیم و با کله میریم تو
من که آبدوغ خیار دوست نداشتم و یه کوچولو میخوردم همیشه.ولی امسال اولین سالیه که دوستش دارم،پس براش جشن میگیرم.
باید برم دوش بگیرم و برم سراغ ملزومات پارتی.
دیگه همین.