واقعا چقدر بیکاری بده ها!
امروز کلاسام رو کنسل کردم که استراحت کنم..بعد این در صورتیه که پسر گوگولی،پنج شنبه هاش،شلوغ ترین روز کاریشه. و خب طبیعتاً نمیتونه در دسترس باشه و خیلی در ارتباط نیستیم.
امشب که داشتم اتاقمو جمع میکردم،باهاش ویدیو کال کردم که مسیج داد زنگ میزنم.فکر کردم با هادی بیرونن.خیلی حرصم گرفت.ولی یه نیم ساعت اینطورای بعدش دیدم باهام ویدیو کال کرد و با خوشحالی و لبخند گفت سلاااام عزیزم. این رو که دیدم،یادم رفت ناراحت بودم.بهش لبخند زدم و گفتم سلام عزیزم،مغازه ای؟که دیدم با هم مغازه ن و گفت گلی له شدم امروز،همین الان اخرین مشتری هم رفت. قرار شد وقتی رفت خونه بهم زنگ بزنه.
فردا میخوایم بریم یه جای قشنگِ پر از ابر.امیدوارم هوا باد نداشته باشه چون الان تقریباً خوب شدم.حوصله ندارم دوباره حالم بد بشه.
خلاصه که همین.
شکر و الهی شکر.
شب بخیر.