امروز روزِ اولِ کارگاهم رو داشتم.
باورم نمیشه. ۱۰ تا ثبت نامی داشتم.بغض از خوشحالی دارم.
خوشحالم از این که خدای نازنینم،دومینوهای زندگیم رو اینطوری برام چید تا بالاخره برسم به اینجا. تا اینقدر مورد اعتماد خانواده ها باشم که برای اولین کارگاه گذاشتن،اینطوری حمایتم کنن.برام خیلی ارزشمنده؛ قدر دانم و نهایت تلاشم رو میکنم که بهترین کارگاه زندگیشون باشه و کلی چیز یادشون بدم.
خدای عزیزم..من خیلی قدردانم و خیلی خوشحالم. خیلی خوشبختم و ممنونم ازت.بابت همه ی این فرصت هایی که توی زندگی برام ایجاد میکنی؛بابت همه ی چیزهایی که برام میخوای.من قبل از شروعِ این کارگاه،قبل از هر اقدامی براش،قبلش همه چیز رو سپردم به خودت و گفتم هرچی که تو بخوای.هر آنچه تو بخوای برای من بهترینه و خیرِ من در همونه.شکر و الهی شکر.
نمیدونی چه حسی دارم.
اهداف جدیدی توی ذهنم دارن شکل میگیرن.
امیدوارم به همشون برسم.
شب بخیر.
امان از دلبری پست های هفتم هر ماه که اینجام جریانش حس میشه
من مطمئنم و باور دارم سورپرایزمون می کنی گیل دختر
جانه ر بیمیرم