مینیسکِ زانوی راستم پاره شده :)
بین گریدِ ۱ و ۲ئه ولی خداروشکر.
دارو دارم و از فردا باید برم فیزیوتراپی.
فعلا نه کوه میتونم برم نه بدوم نه رانندگی طولانی مدت بکنم.
دیشب کلی گریه کردم،ارمان بهم گفت که صبح حاضر باشم میاد دنبالم تا با بچه ها بریم اونا میدون،من و ارمان پیاده راه بریم.خیلی رفیق خوبیه.بعد همش باهام حرف زد که غصه نخورم و دیگه گریه نکنم.
صبح جنتل خان بیشتر از قبل بهم توجه نشون میداد.اینو متوجه میشدم.حتی پیشنهاد کرد که منو برسونه.و تو ماشین،واقعا حرفای جالبی زدیم! احساس میکنم ادمای مناسبی برای هم باشیم..فقط نمیدونم چرا توی پیام دادن انقدر تعلل میکنه و خبری نمیشه :دی منم نمیخوام خودم همش شروع کننده ی پیام ها باشم. وقتی حضوری پیش هم باشیم،اون واقعا همش ازم سوال میکنه و اینا،ولی وقتی نیستیم نه!همش من باید حرف بزنم انگاری..
من از جنتل خان خوشم میاد و دوست دارم که با هم بریم توی رابطه :)))))
نمیدونم..
مثل همیشه،همه چیز رو،میسپارم به دست نازنین خدای عالم..میدونم که اون،بهترین ها رو میخواد برای من.
خدا جونم..تو بخواه؛ تو بخوای خیره.
دوستت دارم.