Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

دعا دعا

برمیگرده با یه قیافه ای که انگار خیلی از علم پزشکی حالیشه،بهم میگه به نظر من حداقل یک ماه بهت استراحت مطلق میده و نباید یه سری کارا رو بکنی.

بغضم گرفت وقتی اینو گفت.گفتم حالا شاید نگه،اینطوری نگو..

بازم ادامه داد و حرفای نا امید کننده زد. عصبانی شدم و گفتم نگو اینطوری.شاید گفت میتونم یه مدت سبک کوه برم و بدوم.

دعوامون شد.

با بغض بلند شدم و رفتم.

از این که اصلا حالیشون نیست که چقدر ورزشم برام مهمه عصبانی شدم و از خیلی چیزای دیگه که حتی دلم نمیخواد بنویسم.

امروز برای زانوم باید برم دکتر.

خیلی نگران و کلافه ام.

میشه برام دعا کنین که دکتر بگه میتونم ورزش کنم و کوه هم برم؟

خیلی نگرانم :( خیلی زیاد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد