Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

بچه های بی گناه

من رو بچه ها خیلی حساسم. خیلی! در این که تو خیابون همش چشمم بهشونه. حتی شده مامانه جلو ویترین بمونه بچهه واسه خودش بره من رفتم صداش کردم گفتم رو پیش مامانت. همیشه وقتی یه بچه تنها می بینم می پرسم مامانت کجاست؟ هنوز می بینم بچه ها تنها تو کوچه ن. توروخدا مواظب همه  ی بچه ها باشیم. خیلی بی دفاعن. زورشون حتی نمی رسه یه چیپس رو باز کنن چه برسه به اینکه از خودشون دفاع کنن... همش یاد دانش اموزای کوچولوم می افتم و ناراحت می شم. چجوری دلشون میاد این کوچولوهارو..؟ چجوری؟ 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد