Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

جانِ جانم

امروز رفتیم دویدیم.

من بعد از 1 سال ندویدن،امروز 2 کیلومتر رو دویدم.احسان خیلی مرد خوبیه و خیلی همراهیم کرد امروز.

بعدشم هندونه خوردیم

امروز کلاس سماع عالی تر از همیشه بود.حس خیلی خیلی خیلی خیلی عجیبی رو تجربه کردم.توی سجده ی آخر،نفهمیدم چی شد ولی هق هق گریه کردم.

امروز،یکی از بهترین روزای زندگی من بود.

خدای من. خدای عزیز و خوبِ من..

قبل از انجام هر کاری،همه چیز رو میسپارم به دست خودت.هر تصمیمی تو بگیری،یعنی خیر. میدونم که خوب ترین ها رو میخوای برام.

خیلی دوستت دارم.

شکر و الهی شکر.

شب بخیر.

نظرات 3 + ارسال نظر
نازگل سه‌شنبه 12 تیر 1403 ساعت 12:52

ببین من همیشه به توالی اعداد دقت می کنم
تو قسمت نوشتن اعداد واسه اون کامنت برای تشخیص ربات... سه تا ۷ کنار هم اومد و حس خوبی داشت چون عددش رو دوست دارم

جون دلمی

محمد صادق دوشنبه 11 تیر 1403 ساعت 00:06 https://progman.ir

همیشه روزهای خوبی باشه برات گلی خانوم

متشکرم

نازگل یکشنبه 10 تیر 1403 ساعت 23:25

حسم گفت نوشته گلیه... درست بود.
شکر
و سه تا هفت پشت هم تو رمز کامنتت

نازکلم دلتنگت بودم..
قضیه ی سه تا هفت رو نفهمیدم :(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد