امروز یکی از بهترین روزای عمرم بود.
خونه ی مادرجون هم خیلی خوش گذشت.
دعا کنین مجوز برامون جور بشه و بتونم اولین هدفم در راه رسیدن به اون هدف گندهه رو تیک بزنم.
چقدر وبلاگمو دوسش دارم.این که هیچکسی که منو از نزدیک بشناسه اینجا رو بلد نیست و اینجا رو هیچ کس از اونایی که منم میشناسن نمیخونن،بهم احساس امنیت میده.
دیگه چی؟
دیگه این که فردا هم ۶ باید بیدار بشم و یه عالمه کار دارم.
شب بخیر.
خدا جونم شکر شکر شکر.ماچ.