Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

بهرحال

یه عنکبوت اومد روی لباسم،گفتم عه عنکبوت..و با دستم گرفتمش و گذاشتمش توی باغچه.

دیدم یکی از بچه ها داره با تعجب نگاهم میکنه! گفتم چیه؟ گفت چه جالبی تو..به عنکبوت دست زدی!انتظار داشتم جیغ بزنی..

و همیشه بهم میگن «شیر زنی تو» :دی یا هروقت خیلی خوشون  بیادد از یسری کارام،میشنوم که میگن«گلی مرده! مَرد!»

البته که من همش اصلاحشون میکنم و میگم مرد چیه؟من زنم.بعد سریع میگن اخ اخ اره..زنِ زن..شیر زن

فکر کنم همه از رعد و برق میترسن و فقط منم که مشتاقِ شنیدنِ صدای رعد و برقم و از شنیدنش ذوق میکنم.

بهرحال منم خدا افریده :دی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد