Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

از دست رفته..

تقریبا هفته ی پیش همچین موقع هایی بود که اشک میریختم..برای دوستی و رفاقتی که از دست رفته میدیدمش.

اما امروز،از اون روز گذشته و من هنوز زنده ام.

میدونی؟

هر از گاهی پیش میاد دورانِ بی-دوستی. ولی بعد،آدمی بهتر،آدمی درست تر و آدمی مناسب تر رو ملاقات میکنی و میبینی که از دست دادن ها همچین بد هم نبوده.

دروغ نمیگم،راستش همچنان بابت اون دوستیِ از دست رفته،محزونم. اما من وقت ندارم و اصلا دلم هم نمیخواد که برای آدم‌هایی که بچه بازی درمیارن،آدم‌هایی که قدر ناشناس هستن و آدم‌هایی که توقع زیادی از دیگران دارن،نه وقتم رو خرج کنم و نه احساسم رو.

این روزها درگیر کاری مهم تر از باقیِ چیز ها توی زندگیمم.کاری که باید امسال به سرانجام برسونمش و کاری که حتی شب‌ها هم خوابش رو میبینم.

خدایِ من..

بخواه برام که امسال،برسم به اونچه که در دل و در تک تک سلول‌هام رسوخ کرده.

تو بخواه.چون خیر،هرآنچه تو میخواهی ست.

شکر و الهی شکر.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد