Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

مطلوب

بهترین جمعه ی ممکن رو داشتم امروز :)

بابتش ممنون و سپاسگزارم.

الان که هنوز مستم اینارو مینویسم که به قول دوست دخترِ اقای«ف»،مستی قسم نداره :دی

امروز رفتم به مقدس ترین جایی که همه ی زندگیم رفتم.سبک و رها شدم،بعدش اومدم خونه،یکم چرت زدم،بعدش ناهار بابای عزیزم کباب ترش درست کرده بود.زدیم بر بدن و بعدش یکم دیگه استراحت کردم.خستگی همه ی هفته توی تنم بود.

بعدش مامان اینا رفتن بیرون و من انار تنها موندیم.

بهش گفتم بیا ارایشت کنم.خیلیییی خوشگل شد وقتی یکم ارایشش کردم..یهویی گفتم میای بریم بیرون؟و همین حرف باعث شد تا شب بریم سوشی بخوریم حتی :دی

توی‌ راه برگشت که بودیم،خانوم جلی زنگ زد!با ترس و لرز جواب دادم که گفت ما خونه ی اقای «ف» جمع شدیم تو هم بیا. قبول کردم و رفتم.

انقدر مستیِ امشب به دلم نشست و بهم کیف داد که الان غش میکنم.البته قبلش باید مسواک بزنم؛چون یه پاکت سیگار کشیدیم و تقریبا خفه شدم :دی

تصمیم گرفتم برای بابا تولد بگیرم.

خیلی خوش میگذره :)))))

دیگه خلاصه همین.

الان بالای بالام..

اخیش.

شب بخیر.

نظرات 1 + ارسال نظر
Pariiish شنبه 30 دی 1402 ساعت 03:30 http://Magicgirl.blogsky.com

نوش
چقدر منم دلم حال خوب میخواد.
خیلی وقته مست هم میشم حالم خوش نمیشه.
یه زمانی نخورده شنگول بودیم یادش بخیر.
خدا باعثو...

جمله ی اخرت فقط :)))))))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد