Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

قول دادم دیگه!

همینطور که حالت تهوع داره به همه ی اعضا و جوارحم چنگ میندازه،باید لباس بپوشم و برم آموزشگاه.

با خودم همش میگم اخه زن!چِت بود اینهمه کلاس برداشتی که از الان تا شب سرکلاس باشی و اخرم از خستگی نتونی بخوابی شب!بعد دوباره با خودم میگم عیبی نداره فقط این یه هفته رو تحمل کن که از هفته ی بعد میشن دو تا کلاس و خوشحال میشم از این بابت.

بنیتو یه جوری صبح کولی بازی درآورد که حالا شب ازش مینویسم.

دقت که کردم،دیدم من بیشتر مواقع،نه بذار بهتر بگم،۹۸ درصدِ مواقع،با خودم سرزنش‌طورانه(گرانه؟) حرف میزنم و خودم رو سرزنش میکنم بابت هر کاری! قول میدم این اخلاق رو تا اخر هفته درست کنم.قول میدم.

باشه؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد