خب دیشب 2 ساعت قبل از خواب گوشی رو گذاشتم کنار..البته شد 3 ساعت!چون تا ساعت 1:30 خوابم نبرد و داشتم گریه میکردم.
برای اولین بار توی زندگیم کابوس دیدم و از خواب پریدم.دهنم خشکِ خشک شده بود و همش این طرف و اون طرف رو نگاه میکردم و خوابم یادم میومد و همین باعث میشد نتونم دوباره بخوابم.
ساعت 8 مامان بیدارم کرد و گفت پاشو بنی چشمش مثل بچگیاش شده و بسته شده.از جام پریدم و وقتی رفتم پیشش دیدم بعله!دوباره چشمش بسته شده و از چشمش داره آب میاد همینطوری..صبر کردم تا دکترش بیاد و زنگ که زدم گفت ازش عکس بگیر و بیار نشونم بده.
حالا هنوز دکتر نیومده مطبش تا برم :( خیلی ناراحتم که بچه م اینطوری شده..
از طرفی هم مامان اینا هنوز آماده ن که بریم بیرون!فکر میکنم نشه با این وضعیت..حالا نمیدونم دیگه چی بشه..
فعلا میخوام بشینم کتابم رو بخونم و توی دنیای کتابم غرق بشم. کلبه ی ویله کولا خیلی بامزه س.
امروز میخوام نقاشی بکشم و زبان بخونم. فقط یک روز دیگه از تعطیلات آموزشگاه باقی مونده؛پس میخوام خیلی ازش لذت ببرم.باشه؟