Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

چخه

دکترم بهم قرص داد..قرص هورمونی.چون جوش میزدم..ولی بی شرف کثافت به بدنم نمیسازه :( همه ی دل و روده م بهم ریخته و دو روزه از حالت تهوع و سرگیجه،نمیتونم تکون بخورم..

بهش که پیام دادم،گفت قطعش کنم.دوست ندارم قطعش کنم چون نمیخوام که جوش بزنم :( دلم برای اون پوست صاف و اینه ایم تنگ شده.

ولی مجبوری قطعش کردم از دیشب..خدا کنه که تا صبح خوب بشم..خسته شدم از حالت تهوع.

دلم میخواد صبح که بیدار میشم،سرحال باشم و حالم خوب باشه.

دلم برای پسر گوگولی نقطه شده.برای بغلش..برای این که با آرامش دستاش رو باز کنه و منو بغل کنه،یه جوری که انگار یه ظرف شکستنیِ خیلی ظریفم که اگر مراقب نباشه،ممکنه بشکنم.

خیلی خوشحالم از این که هست و خیلی خدا رو شکر میکنم بابت وجودش..

خوب باشیم الهی همیشه.

آمین.

شکر و الهی شکر.

شب بخیر.

پ.ن:

حالت تهوع محترم..از دلم و بدنم برو..خسته م کردی :(

تاثیر مستقیم

پارتنر خیلی مهمه!‌

میدونی؟

هر مدل لایف استایلی که پارتنر ادم داشته باشه،روی زندگی تویی که باهاش در ارتباطی،تاثیر مستقیم  میذاره..

من کلا ادمِ با اعتماد به نفس و هدفمندی ام خداروشکر. اما پسر گوگولی هم  خیلی روم تاثیر داشته؛تاثیر مثبت.

این روزا با برنامه ترم،اعتماد به نفسم بیشتره و حالم خوب تره.

میدوم دنبال هدفام و در مقابل میشنوم که بهم افتخار میکنه،میبینم که چشماش قلبی میشه و میگه گلی دلم میخواد داد بزنم و به همه معرفیت کنم..

میبینم که خودش هم میدوه دنبال اهدافش،تلاش میکنه و هرروز ایده های جدید برای کارش میده و اجراشون میکنه..کیف میکنم از تلاش کردن و انگیزه ش.کیف میکنم که حرف و عملش یکیه.به معنای واقعی کلمه حرف و عملش یکیه.

دلم براش خیلی تنگ شده..

کاشکی حالت تهوع و سرگیجه م تا صبح خوب بشه و فردا برم پیشش.

آمین.

شرح حال

به پول بیشتری لازم دارم..پول خیلی بیشتری.

….

یکی از همکارام توی تایم استراحت خیلی حرف میزنه؛خیلی زیاد..بابا زن! اخه دو دقیقه اومدیم استراحت کنیم ببند دهنو دیگه…

تازه از همه ی زندگیشون هم میگه..از دوست پسر خواهرش گرفته تا مشکلات درون خانوادگیش!!

….

یه عالمه خوابم میاد..صبح ۷ بیدار شدم و از صبح دارم اینور و اونور میرم..یه پاتیل قهوه هم خوردم..ولی فایده ای نداره،چشمام داره بسته میشه :(

….

شب باید برم باشگاه اما اصلا حس و حالشو ندارم :(

حال و روزِ این روزام،درست مثل اهنگ عرفان طهماسبی میمونه که میگه:

الهی الهی،دنیا برات بسازه..

زندگیم همونقدر سوزناکه.

البته که ساعت هایی هم هست که خوشحال و خوبم ها..اما به صورت کلی،خوب نیستم.

نمیدونم..

خیر باشه الهی.