Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

تیریخیدا

همش با خودم میگم اگه نشه چی؟

جدی اگه نشه چی؟

حالا بیا به این فکر کنیم اگه بشه چی؟

اگه بشه؟ :))))))))))))) 

اگه بشه خوشحال ترین میشم.

خدا جون!

میشه بشه لطفا؟

یه حس جالبی دارم! غم و شادیِ توأمان.یه جوریه..یعنی نه خبلی خوشحالم و نه خیلی ناراحت. یعنی ناراحتیه جوری نیست که اذیتم کنه..نمیدونم چطوری بگم!

…..

یه نی نوازیِ سولو پیدا کردم که باعث میشه دلم بخواد نی بزنم. :)))))

…..

نمیشد یه کم بیشتر عمر میکردیم تا همه ی کارا و چیزایی که میخوایم رو امتحان کنیم؟ :(

…..

دامنِ سماعم یک ماهه همونطوری آویزونه توی کمدم و من حتی فرصت نمیکنم خودم توی خونه چرخ بزنم..چه برسه به این که کلاس برم :(

…..

اون دو نفر رفتن لرستان و یه جای خوشگل کمپ کردن.

دلم سفر میخواد.کمپ قبلی به دلم نچسبید.

…..

دلم برای نسیم جون نقطه شده.نقطه ی خیلی کم رنگی که داره محو میشه.

تنها بدیِ زندگی بزرگسالی اینه که مثل قبلنا وقت آزاد نداری.درواقع همش مجبوری وقت بسازی برای چیزایی که دوست داری که این یکم قضیه رو سخت میکنه.وگرنه همه چیش خوبه ^^

…..

اشپزی کردنِ امشب خیلی کیف داد.

….

همین.

همیشه شاکی!

چرا ادما انقدر به همه چی گیر میدن؟گاهی فکر میکنم اصن با اینهمه گیر دادن،پس کی وقت میکنن از زندگی لذت ببرن؟

توی توییتر دعواس!بین تابستون فَن و زمستون فَن ها! خودشون این لفظ رو میگن.

مثلا میگن برق قطع شد کولر نداریم! الان خوشحالی تابستون فَن؟ بعد حالا یه عده ای که طرفدار اینَن که تابستون فصل خوبیه،میریزن زیر اون توییت و یکی این میگه،یکی اون!

حالا یکی هم نیست بهشون بگه اسکلا هنوز توی فصل بهاریم و به تابستون نرسیدیم :)))))) من میتونم اون یکی باشم ها! ولی وقت و انرژیم رو از سر راه نیاوردم. بله!

اها اینو داشتم میگفتم!

چتونه ملت؟چرا به هر چیزی غر میزنید؟همیشه در هر شرایطی،باید از یک چیزی ایراد بگیرید تا امتیاز اون مرحله رو از دست ندین؟ :/

تابستون که خوبه!! میشه یه عالمه ابمیوه های خوشمزه ی خنک خورد!ابمیوه هایی که توی زمستون یا نیستن،یا اگر باشن،اصن کیف میدن؟نخیر!چون سرده و دندونامون تیلیک تیلیک میخوره به هَم.

میشه لباسای رنگارنگ پوشید،لاکای رنگارنگ زد..توی زمستون و اینا هم میشه ها؛ولی رنگای تابستون فرق میکنه!میدونید چی میگم؟

میشه رفت افتاب گرفت،میشه توی استخرای روباز شنا کرد که این از همه بهتره. تازه توی تابستون ما هندونه رو داریم که این بهترین چیزه!!توی تابستون میشه دامن پوشید،صندل پوشید،پیراهنای گل گلی و خنک پوشید.البته اگر موجودات فعلی نبودن،خیلی لباسای خوشگل تری هم میشد پوشید و حتی میشد که بیشتر خوش بگذره..اما خب..!

حالا بدی هایی هم داره دیگه.گرمه و ادم کلافه میشه و همه ی اینا.

ولی میشه یه کاری هم کرد که خوش بگذره دیگه!

اصن قدر هیچیو نمیدونید! 

هِی همش غر غر غر..

ایش.

جناب فرید الدین

هیچ میدونستین امروز روز بزرگداشتِ عطار نیشابوری بوده؟

بعله!

به همین مناسبت،ما چهارتا شعر خوندیم ازش که مال من از همه قشنگ تر بود.


بوی زلف یارم آمد،یارم اینَک میرسد

جان همی آساید و دلدارم اینَک میرسد

اولین شب،صبح دَم با یارم اینَک می‌دَمَد

و آخرین اندیشه و تیمارم اینَک میرسد


بقیه ش رو خودتون بخونید.باشه ؟افرین.

بله دیگه.عطار جون روزت مبارک.بوس.

سروران عزیزی که

امشب متوجه شدم که هر چه در نواختن یک ساز میتونم توانمند باشم،به همون اندازه هم در کوک کردنش ناتوانم :دی دلیلش هم اینه که توی این زمینه خیلی بی حوصله ام!فقط نمیدونم چه اصراری دارم خودم دست به چکش بشم..

متاسفانه امشب،کالیمبا رو هم از دست دادیم دوستان.یه جوری کوکش رو نا کوک کردم که اصن شاهکاااار

حالا، یک سازِ در دست تعمیر و دو تا سازِ ناکوک دارم که بعد از ناکوک کردنشون،دیگه حوصله ی سر و کله زدن باهاشون رو ندارم.

فوق العاده س. 

به به :دی