Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

جمعه

جمعه ها توی خونه ی ما خیلی قشنگه.

همه ی روزا توی خونه ی ما خیلی قشنگه راستش :) 

اگه از امروز بخوام بگم،با صدای محبت آمیزِ مامان بیدار شدم.بابا زنگ زد و گفت صبح براتون کیک پختم :) کیکِ خیسِ شکلاتی..

الان انار رفته حموم..

توی خونه پر از نوره.هم نور خورشید،هم نور محبت و عشقی که بینمونه.

بابا داره بساط کباب رو جفت و جور میکنه.

صدای ویگن توی پذیرایی پخش میشه.

مامان نشسته و داره کتاب دو قرن سکوت رو میخونه.

پیشی زیر نور آفتابِ بی جونِ پاییزی که از پنجره به خونه میتابه لم داده و دمش رو آروم آروم تکون میده.

خونمون گرمه.

صمیمیمه..قشنگه..پر از عشقه.

معلومه که من دلم میخواد یه خونه ی اینجوری برای خودمون بسازم. :)

در آینده.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد