Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

هَم بیار

دیگه هیچوقت نمیگم حالا شب میام مینویسم یا بعدا ازش مینویسم..چون اصلا یادم نمیمونه که قضیه چی بوده!

دیروز روز خیلی بدی رو داشتم..روز خیلی خیلی بدی.

دلم یه عالمه بغل میخواد.احساس کوفتگی میکنم.

اتاقم دوباره  شلوغ شده.درست مثلِ ذهنم!

دارم پایتخت میبینم!دیشب تا ۵ صبح بیدار بودم و پایتخت میدیدم!!

این موضوع که گیر میدم به یک سریالی که قبلا دیدم و ریواچ میکنمش،اونم اینجور وقتا سریال ها یا فیلم هایی که خیلی هم خفن نیستن،همیشه زنگِ خطره!توی روانشناسیِ اکت،بهش میگیم اجتناب کردن!

ذهنِ فرد،برای این که از اون حس بد یا فشاری که روشه فرار کنه و حس بهتری داشته باشه،یسری روال های تکراری رو انجام میده و میخواد که توی منطقه ی امنِ خودش بمونه…

الان دقیقا وقتیه که اگر به داد خودم نرسم،دوباره فرو میرم توی همون باتلاقی که به تازگی موفق شدم ازش بیرون بیام..

بهتره شب که برگشتم اول اتاقم رو جمع و جور کنم،بعدش یه شمع روشن کنم تا انرژی خوبی بهم بده،بعدش عود یا همون روم اسپریِ خوشبوی عزیزم رو بزنم به میز و صندلی و تخت،بعدش بشینم برنامه ریزی کنم که چیکار دارم میکنم با خودم! این هفته نه درس درست و حسابی خوندم نه هیچی!

باید برنامه ی کلاسام رو مرتب کنم و بیارم روی کاغذ!چون همشون توی ذهنم هستن و آشفته م میکنن.دلم برای کیک بوکسینگ تنگ شده..دو سه هفته ای هم میشه که خیلی دلم برای سنتور زدن تنگ شده.کاشکی بتونم وقت پیدا کنم و کلاسم رو شروع کنم!

وای به استاد راهنمام هم زنگ نزدم..این از همه بیشتر نگرانم میکنه!

نخیر اینطوری نمیشه..مثل این که به یه برنامه ریزی جدی نیاز دارم.

یه ربع دیگه کلاسم شروع میشه و من نه حاضر شدم و نه ناهار خوردم :دی

پاشو زن..پاشو جمع کن خودت رو.

نظرات 1 + ارسال نظر
ببعی دوشنبه 1 آبان 1402 ساعت 01:13 https://mylonely76.blogsky.com/

میدونی من چند بااااار پایتخت رو دیدم؟؟؟
وااای چقدر من ذوق کردم از اینکه یکی مثل خودم پیدا کردم
راستی سلام

عه ایول منم تنها نیستمسلام عزیزم/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد